خواب ديدنهاي بابايي
سلام به همه ديشب رفته بودم تو خواب بابايي! كلي سر بسرش گذاشتم. از بس اين بابايي ابراز احساسات ميكنه، گفتم بهش سر بزنم، ابراز احساستشو جبران كنم، اينقده تو خوابش حركات مختلف براش انجام دادم كه بيچاره فكر ميكرد تو بيداريه! دوربينشو آورده بود ازم عكس بگيره بذاره تو وبلاگم! خلاصه كلي تا صبح به كارهاي بابايي خنديدم. داره كم كم از دنياتون خوشم مياد! براي خنده جاي خوبيه! حتما ديديد ما ني ني ها كه تازه ميايم اون دنيا، تو خواب و بيداري بيخودي ميخنديم و بقيه هم كلي ذوق ميكنن. دليلشو بگم؟ خوب به شما و كارهاتون ميخنديم ديگه! واقعا هم كارهاي آدم بزرگها خنده داره! هر وقت مي خنديد براي منم دعا كنيد. ...
نویسنده :
محیا کوچولو
0:02