محيا کوچولومحيا کوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره
امیرنیکان کوچولوامیرنیکان کوچولو، تا این لحظه: 7 سال و 1 ماه و 24 روز سن داره
پسرعمه پوریاپسرعمه پوریا، تا این لحظه: 7 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره
دخترخاله سارینادخترخاله سارینا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره

فرشته اي بنام محیا

خدايا چقدر من خوش عكسم

سلام به همه چند روز پيش با ماماني رفته بوديم آتليه! و چند تا عكس خيلي خوشگل گرفتيم. يكي از عكسهام را كه از همشون بهتره ميذارم تو وبلاگم هر وقت به من سر مي زنيد براي سلامتي من و مامان دعا كنيد. منم كه پيش خدا از شما خيلي عزيز ترم قول ميدم براتون دعا كنم. اما فعلا مامان خسته هستش، ما بايد بريم   ...
25 شهريور 1390

من و عروسكم!

سلام به همه اين بابايي هر وقت من خوابم ذوق هنريش گل ميكنه و تا از خواب بيدارم نكنه دست بردار نيست. حالا چند تا از عكسهاي من با عروسكم رو كه هر دوتامون خوابيم را ببينيد. راستي اين عروسك هم يكي از هديه هاي مادر جون براي تولدم بوده.   ...
25 شهريور 1390

مقياسي براي ثبت در تاريخ!

سلام به همه! من فكر كنم آخرش بايد از دست بابايي بخاطر كودك آزاري به مراجع قانوني مراجعه كنم! آخه ميگه ميخوام مقياس محيا معلوم باشه! من كه نفهميدم چي ميگه ولي شما ببينيد از اين عكسه چيزي متوجه ميشيد؟ از دست اين بابايي! ...
25 شهريور 1390

روز هفتاد و يكم

سلام به همه! يه عكس خوشگل از خودم انتخاب كردم كه مناسب وبلاگ باشه. ولي بايد قول بديد برام دعا كنيد رودتر خوب بشم، هنوز با بحث گلابها درگيرم! خدايا چيز جديدي برام پيش نياد.   ...
25 شهريور 1390

روز هفتاد و هفتم

سلام به همه امروز جمعه و الانم عصر هفتاد و هفتمين روز  زندگي منه! اين روزا از نزديك غروب تا آخر شب دلم خيلي درد ميگيره، بابايي و ماماني بيچاره مجبورن دائم منو راه ببرن، اگرم خيلي اذيتشون كنم ميبرنم بيرون، با ماشين كه تو شهر دور ميزنيم يه كم آروم ميشم. تو اين عكس هم با بابايي رفتيم كنار پنجره، دارم دعا ميكنم خدا زودتر اين دردهاي اول زندگي ني ني ها را خوب كنه. ...
25 شهريور 1390