روياي هفت ماهگي!
سلام به همه!
روزهاي ماه هفتم هم گذشتن و من به ماه هشتم رسيدم،
اين ماه، ماه مسافرت بود، مسافرتهاي هيجان انگيز به سرزمين پدري و مادري و خاطرات خوبش،
اين ماه، ماه فعاليتهاي حركتي بود، از اول اين ماه حركات مختلفي را براي شادي حضار (ماماني و بابايي) اجرا ميكردم،
فعلا تو حالت نشسته ميرم جلو و سعي ميكنم چهاردست و پا برم ولي يه پام زيرم گيرميكنه، نميشه! حالا دارم روش كار ميكنم،
اين ماه، ماه غذاي كمكي بود، از فرني شروع شد، ولي نمي دونيد كار به كجاها كشيد؟!
حريره و سرلاك و سوپ و سيب و ليموشيرين و موز و ... رو بهم زوري ميدادن، و البته قطره آهن! اه اه اه اوغ اوغ اوغ!
يه سري غذاهاي كمكي عالي هم خودم كشف كردم و ميخورم مثل موبايل، كنترل تلويزيون، انواع عروسكها و هداياي رسيده و ...!
الان ديگه تقريبا جزو محالاته كه سفره پهن باشه و من وسطش نباشم! سفره اصولا جاي جالبيه براي بروز استعدادهاي ني ني ها!
موقع لباس عوض كردن، ناخن گرفتن بيني تميز كردن و قطره آهن خوردن خونه ميشه ميدون جنگ بين من و ماماني و بابايي!
بيشتر وقتها تو اين جنك نابرابر من برنده ميشم ولي خوب وقتي دونفري ميفتن به جونم چكار ميتونم بكنم؟!
اين ماه، ماه امتحان گرفتن بابايي و ماماني بود و برگه صحيح كردن من! كلي كمكشون كردم، حالا عكسهاشو ميبينيد!
اين ماه، ماه مسابقه ني ني وبلاگ بود و كلي رقابت! بابايي ميگه تو عمرم اينقده به آشنا و غريبه رونزده بودم! ولي همش بخاطر محيا بود!
و اين ماه، ماه به دنيا اومدن چندتا ني ني كوچولو مثل اميررضا بود و پركشيدن يه ني ني معصوم بنام انار!