محيا کوچولومحيا کوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره
امیرنیکان کوچولوامیرنیکان کوچولو، تا این لحظه: 7 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره
پسرعمه پوریاپسرعمه پوریا، تا این لحظه: 7 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره
دخترخاله سارینادخترخاله سارینا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

فرشته اي بنام محیا

امتحانات!

1390/11/5 16:52
نویسنده : محیا کوچولو
1,737 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه!

چند روزه بابايي و ماماني يه جوري شدن، يه چيزايي ميگن، هي با خودشون حرف ميزنن و سرشون رو تكون ميدن!

بابايي ميگه: بندازم؟ نندازم؟ خوب خودشون ميفتن! ببينم ميشه يه كاري كرد كه نيفتن؟ بيچاره ها پول ميدن!

ماماني ميگه: اين دفعه ديگه ميندازم! چقدر نمره بدم؟ اون دنيا كي جواب اين كارها را بده؟! بيچاره پدر و مادرشون، پول دادن!

خلاصه تو خونمون يكي داره ميفته، يكي رو كمك ميكنن نيفته! يكي افتاده! يكي مونده زير دست و پا! شده صحراي محشر!

به بابايي ميگم چي شده كه اينقده اعصاب و روانتون ريخته بهم؟

ميگه دخترم! بابايي چندماه ميره كلاس، كلي وقت ميذاره براي يه درس، با تشويق يا تهديد، با نصيحت يا با زور ميخواد بچه هاي مردم

چند صفحه جزوه رو بخونن و نمره بگيرن و مهندس بشن!

ولي وقتي ميبينه تو امتحان، يه نفر از 20 نمره 5 هم نميگيره و زير  برگه اش هم مينوسه:

استاد تو را به جان ... كمك كن، مشكل دارم، پول ندارم، پدرم مرده، مادرم مريضه، عموم تصادف كرده، خالم سوخته، دارم طلاق

ميگيرم، نامزدم قهر كرده، بيفتم شوهرم كتكم ميزنه و هزار تا دليل غير موجه ديگه كه خيلي هاشون فقط براي احساسي كردن

موضوع و توجيه درس نخوندنه!

از اون طرف يكي زنگ ميزنه كه فلاني فاميلشه، اون يكي دوست شوهرخاله همسايه شه و..

انگار همه مشكلات و مصيبتها شب امتحان نازل ميشه و بسياري از دوستيها شب امتحان يادآوري ميشه و... چي بگم دخترم؟!

ديدم بابايي خيلي دلش از اوضاع پره و برگه امحتاني ها دورش ريخته و داره غصه ميخوره، گفتم بده بابايي خودم الان برات

همه رو درست ميكنم! جاي شما خالي، نشستم تا تونستم به حل مشكلات و مصائب دانشجوهاي مملكت كمك كردم!

ولي خودمونيم به اينم ميگن آموزش عالي؟! ميگن هرچي رو ميخواي نابود كني بده دست اين آدما درست ميگن واقعا!

براي نمونه يكي از همين رنج نامه ها رو گذاشتم، باشد كه ني ني هاي امروز و دانشجوهاي آينده ببينن و عبرت بگيرن!

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (25)

فریبا
5 بهمن 90 18:05
عجب حکایتیه حکایت شب امتحان!!! حالا نندازید دیگه!!!
رادین
5 بهمن 90 18:28
محیا 20 بده!!! تو رو خدا 20 بده!!! ای وای ببخشید من که امتحان نداده بودم!!! ولی بازم 20 بده!!! تو رو خدا 20 بده!!!
امیررضاکوهی
6 بهمن 90 10:20
دست شما دردنکند!!!
ملی مامانه میکاییل
6 بهمن 90 10:30
هههههههههه قولبونه این استاد کوچولو برم من خاله اون خمدکار کثیفه نکن دهنت مامانت که اینقدر حواسش رفته به نامه های فدایت شوم پایین برگه ها یادش رفته اونو از تو بگیره
مامان آیهان جون
6 بهمن 90 13:05
جانا سخن از زبان ما می گویی... حال و روز ما هم تو خونه همینجوریه و با دانشجوهای امروز روز کلی حکایت نمره بدم و ندم داریم... ولی محیا کوچولوی خوشگل با اون لبخند شیرینش، هم به بابا و ماما کمک میکنه و هم خستگی رو از تن و ذهنشون بیرون، آفرین استاد کوچولوی نازنین
مامان باران
6 بهمن 90 13:31
چند شب پیش هم در برنامه رادیو هفت از این التماس های دانشجویی زیر برگه های امتحانی نشون داد آدم نمی دونه حرفشونو باور کنه یا نه.بامزه بود
امیرمحمدواسراکوچولو
6 بهمن 90 21:32
...................::░.,.;░' ......................░ ░' ......................░.░ ___(█)___(▒▒▒▒▒▒▒▒) _(█)__(█████████████) __(█)_.(████████████) ___(█)_(███████████) _____(█)██████████) _________.(██████) ____███▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓███ ♥ مـِـرسـے ♥ کــه ♥ پـیـشَـم ♥ اومَــدئ ♥
مامان رضا جونی
7 بهمن 90 20:08
پست جالبی بود و کلی یاد تقلب موقع امتحان افتادم اون هم از همه نوعش... حالا موندم با ابین همه تقلب چرا می افتن؟؟؟


خاله ماماني ميگه اين نسل جديدي كه ما باشون سر و كار داريم، جزوه و كتاب را هم بدي دستشون نميتونن نمره قبولي بگيرن!!
مامان محمد صدرا
8 بهمن 90 3:54
عزیزم با این برگه تصحیح کردنت مامانت عالی مینویسه !
زهره مامان نیایش
8 بهمن 90 11:19
حکایت جالب و البته تاسف باریه ولی خب چه میشه کرد این طوریه دیگه دست مامانی درد نکنه که به حال دانشجوهاش اینقدر اهمیت میده محیای گل قدر مامان و بابا رو بدون
مامان ماهان
8 بهمن 90 14:53
واااااااااااااااااااااااااای عزیزم داری برگه ها رو تصحیح میکنی اگه شد نندازشون باشه گناه داررررررررررررررررن
مامان پریسا
8 بهمن 90 17:31
محیا خانم دستت درد نکنه گل کاشتی. پس تفرح شما شده این کار با مامان بیا پیشم کمی رفع خستگی داشته باشی
مامان محمدجان
8 بهمن 90 19:05
حسابی وجدان آدمو قلقلک میدن محیا جون شما هم که وجدانت یه نقطه ی سیاه نداره از پسش برنمیای خاله واست ضرر داره
مامان پارسا
9 بهمن 90 11:17
قربون اون خنده ی نمکیت ببینم چه میکنی خاله جون با تصحیح اوراقت
مامان زهره
9 بهمن 90 15:04
الهی قربون محیاجونم برم. مونده که چه کارکنه؟بیست بده یا صفر بده .تصمیم گیری سختیه موفق باشی. گل دخترم
مامی سمیرا
9 بهمن 90 16:53
آخییییییییییییی چه محیای نازی خدا حفظش کنه
بهار(مامانی شهراد)
9 بهمن 90 17:57
❀سلام عزیزم✈زود با این هواپیما بیا پیشمون
masome
9 بهمن 90 21:12
محیا جون خاله گناه دارن یک 20 خوشگل بده ببینم
سودابه
10 بهمن 90 0:32
نه استادی به محیا جون هم میاد ها . چه ژستی .
مامان نگار
10 بهمن 90 0:44
آی گفتی ما هم از این نامه نگاریها داریم البته در مقطع دبیرستان وبلاگ جالبی دارین با اجازه لینکتون کردم محیای گل رو ببوس
مامان محمد پارسا
10 بهمن 90 17:53
سلام ناناز خاله نازشو برم که به بابایی و مامانی کمک می کنه به نظر من خاله جون به هر کس حقش رو بده نه کمتر نه بیشتر
فریبا
10 بهمن 90 20:56
امتحانا تموم نشد؟!!
مامان پارسا
11 بهمن 90 12:07
سلام گل دختر ناز به همه 18 بده نمره خوبیه آفرین. خاله جون به مامانی بفرمائید: خاله توی وبلاگ پارسا جون دوستاشو با اسم شهرشون می ذاره لطف کنید شما هم اسم شهرتون رو به ما بگید ممنونیم.
s.soleimani
20 بهمن 90 23:45
همینطوری برگه ها رو میدید دست بچه صحیح کنه که بنده خداها میفتن!!وگرنه محاله!دانشجوهای ما همه نمرشون بیسته!ولی خداوکیلی نمره ندید
سارا
28 اسفند 90 12:45
فدای تو بشم خوشگل من که واسطه میشی مردم مشکلاتشون حل بشه. وکیل خوبی میشی هااااااااااااااااا محیا جونم.