آي مردم من دندون درآوردم!
سلام به همه!
دوستاي گلم امروز اولين دندونم دراومد! دقيقا در سن 7 ماه و 13 روز و 5 ساعت و 8 دقيقگي! (البته زمان كشف دندون)
امروز17بهمن 1390 ساعت 14:45 من مثل يه موش كوچولو وسط سفره نشسته بودم و داشتم با قاشق ماست ميخوردم كه
در اثر اصابت قاشق غذا با دندون كوچولوم، ماماني و بابايي فهميدن اولين دندونم جوونه زده!
در اين لحظه كه دارم اين خبر رو اعلام ميكنم بابايي از شدت هيجان از خود بيخود شده و داره دنبال كلمات مناسب ميگرده كه
احساساتش رو نسبت به من ابراز كنه ولي نميتونه!
ماماني هم از شدت ذوق داره تو خونه پرواز ميكنه! الانه كه بخوره به سقف بيفته!
اگه ميدونستم اينها اينقده از دندون دراوردن من خوشحال ميشن كه زودتر اقدام ميكردم!
البته اين دندون دراوردن به قيمت چند روز ناآرومي و چند شب بيقراري بود كه اوجش ديشب بود، آخه صبح كه پاشديم ماماني ميگفت:
«ديشب محيا ديوونه ام كرد! محيا چلم كرد! محيا نابودم كرد! محيا عمرم رو به سر اورد! و...»
عوضش من و بابايي هم كلي خنديديم!! آخه ماماني وقتي عصباني ميشه خيلي ديدني ميشه!
البته مامانی چون قضیه رو نمیدونست و فکر نمیکرد حالا حالاها من دندون دربیارم اینجوری قاطی کرده بود! اما وقتی فهمید که همه
این بیقراریها مال دندون بوده کلی قربون صدقه ام رفت و از حرفهایی که گفته بود اظهار پشیمونی كرد! منم بخشيدمش!