روياي نه ماهگي!
سلام به همه!
نه ماهگي هم تموم شد، نه ماه زيبا بعد از نه ماه انتظار زيبا!
نه ماه يعني يه عمر! اينو هر كي كه نه ماه تو دل مامانش بوده ميدونه و ميفهمه!
تو اين ماه من شروع به چهاردست و پا رفتن كردم و الان ديگه حرفه اي شدم، فقط نميدونم چرا بعضي وقتها هرچي تلاش ميكنم جلو نميرم!
مثلا وقتي به ديوار يا مبلها ميرسم! فقط چندبار سرم محكم ميخوره بهشون!
ماه نهم، ماه بيماري بود، اولش بابايي بعد من و بعدم يه كم ماماني!
ماه نهم، ماه تلاش براي ايستادن به كمك لبه مبل و وسايل خونه بود!
ماه نهم، ماه رسيدن به بهار بود و تجربه اولين بهار زندگي من و اولين نوروز سه نفره خانواده كوچولوي من!
جديدا ميتونم ارتباط چيزها رو باهم درك كنم، مثلا فهميدم براي روشن شدن چراغ بايد كليدش رو بزنيم! يا وقتي قراره بريم بيرون آروم
مشينم تا برام لباس بپوشن! و چيزاي ديگه.
عاشق سيب زميني با طعم ديزي، ماست، كباب، پوست پرتقال! جعبه هاي مقوايي، موبايل و كنترل و مهرنمازم!
كلا هرچيزي رو كه بهم نميدن يا زود از دستم ميگيرن خيلي دوست دارم!
تماشاي ماشين لباسشويي در حال كار، پيامهاي بازرگاني، تيتراژ آخر فيلمها و آهنگهاي محلي گروه رستاك هم تفريحات مورد
علاقه ام هستن!