بازگشت!
سلام به همه!
ما بالاخره بعد دو هفته از سفر برگشتيم، يه سفر كاري، خانوادگي، علمي و...
شنبه كه از اصفهان برگشتيم، هنوز مامان بزرگ تو بيمارستان بود اما دو سه روز بعد مرخص شد و حالا شكرخدا حالش بد نيست.
من و ماماني و بابايي دو روز رفتيم يه همايش تو كرج كه اونجا خيلي از دوستا و همكلاسيهاي قديمشون بودن و من با همه آشنا شدم!
البته نه من چيزي از همايش فهميدم نه گذاشتم ماماني و بابايي چيزي متوجه بشن! فقط هرجا من شروع به داد و بيداد ميكردم سريعا
سه نفري فرار ميكرديم! خلاصه كلي فضاي همايش تحت تأثير شلوغ كاريهاي من بود و خوش گذشت!
يه شب هم رفتيم خونه يكي از دوستاي بابايي كه اونم يه دختر كوچولو مثل من داشت ولي يه كم بزرگتر، من و پرنيان اون شب بلايي سر
مامان و بابايي مون درآورديم كه ديگه هوس نكنن تا مدتها خونه همديگه بيان! مثلا اول من داد ميزدم، پرنيان ميترسيد گريه ميافتاد!
بعد اون كه گريه ميافتاد، منم گريه ميكردم و اين داستان تا پاسي از شب ادامه داشت! و حتي پاسي از صبح!
شب دوم ديگه نه ما روي موندن داشتيم و نه اونا زياد اصرار كردن! و ما راه افتاديم به سمت خونه و صبح هم رسيديم!
بين راه ميخواستيم زنجان شب را توي يه هتل بمونيم كه چون رفتار مسوولش خوب نبود نمونديم!
بعد از برگشتن به خونه به دليل برخي مشكلات گوارشي، من افتادم به جون پوشكهام و انتقام سختي ازشون گرفتم!
البته حالا دارم بهتر ميشم و اوضاع رو به عادي شدنه!
بازم فصل امتحان شده و داستانهايي كه قبلا براتون گفتم داره تكرار ميشه!
عكسهاي سفر رو هم بزودي آماده ميكنم براتون ميذارم.
خيلي هم از لطف دوستاي گلم ممنونم كه تو اين مدت به يادم بودن، در اولين فرصت ميام ديدنتون.
راستي دندون چهارمي هم تو اين هاگير واگير مسافرتمون درومد!
نميدونم اينترنتم چه بيماري اي!! گرفته چند روزه دارم تلاش ميكنم اين مطلب و عكسها رو آپ كنم نميشه!
شايد گفتم لاك پشته بدش اومده!