محيا کوچولومحيا کوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره
امیرنیکان کوچولوامیرنیکان کوچولو، تا این لحظه: 7 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره
پسرعمه پوریاپسرعمه پوریا، تا این لحظه: 7 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره
دخترخاله سارینادخترخاله سارینا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره

فرشته اي بنام محیا

شيرينكاري پدرانه!

1391/9/23 0:07
نویسنده : محیا کوچولو
553 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه!

چند وقته بابايي داره رو يه كتابي كه قراره دوباره چاپ بشه، كار ميكنه،‌حالا كي؟! خوب معلومه وقتي من خواب باشم!

ديشب بابايي خيلي باانگيزه نشسته بود و تا نزديكاي صبح كلي از مطالب رو درست كرده بود و خيلي خوشحال بود!

امروز كه دوباره ميخواست ادامه كارشو انجام بده، منو و ماماني ديديم هي داره رنگش سرخ و سفيد ميشه و حرص ميخوره!

فهميدين چي شده بود؟ بله، بابايي كه صبح ميخواسته لپ تاپ رو خاموش كنه از شدت خواب آلودگي هرچي تا صبح

درست كرده بود رو ذخيره نكرده بسته و لپ تاپ رو خاموش كرده بوده!

حالا امروز كلا غمباد گرفته و ميگه فعلا انگيزه نداره كار كنه!

منم بهش گفتم آره بابايي ولش كن، وقت براي اين كارا زياده!

فعلا هم دارم با بازي درماني يه كم روحيه اش رو بازسازي ميكنم!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

مامان تارا و باربد
24 آذر 91 8:44
طفلک بابایی امیدوارم دوباره همه رو بازنویسی کنه محیا جون کمکش کن حتما
مامان سهند و سپهر
24 آذر 91 10:16
واي واي واي طفلك باباي محيا كوچولو! كاملا قابل دركه حس و حال الانش . محيا كوچولو زود با بازي و شيطوني و شيرين كاري درماني خوبش كن جينگيلي.
ملی مامان میکاییل
24 آذر 91 15:24
وای خـــــــــــــــــــــدا !!! ما اینجا چند خط می نویسیم می پره تا سر حد جنون می ریم طفلی بابایی !!! بابای میکی هر یه ساعت یه بار اول کاراش رو سیو می کنه بعد ادامه می ده
مامان نفس طلایی
24 آذر 91 16:19
سلام خوبین؟ وای بابایی عجب کاری کرده هاااا منم جاش بودم دیگه حالا حالا ها انگیزه نداشتم
خاله ی آبنبات
24 آذر 91 16:20
آخی... چقدر بد... خیلی ناراحت شدم... یهو دلشوره گرفتم خیلی زیاد بوده اونایی که ذخیره نشده بوده؟


خيلي كه نه ولي كم هم نبوده
فریبا مامان رایین
25 آذر 91 1:00
ای وای! چه فاجعه ای!!! کاملا درک می کنم این اتفاقو! بارها برام پیش اومده.. خیلی ناامید کننده س! آفرین خاله جون، سعیتو بکن که روحیه ی بابایی رو بهتر کنی
میترا
25 آذر 91 2:31
اوووووووووووخی بیچاره بابایی. شما به بازی درمانی با ایشون ادامه بدین. زود خوب میشن
مامان فرشته ها
25 آذر 91 7:41
خدایا!تصورش هم وحشتناکه
ستاره زمینی
25 آذر 91 8:27
وای چه شکی......خیلی اعصاب بهم میریزه .... افرین به محیا جون که روحیه میده...
مادر کوثر
25 آذر 91 10:18
ای واااااااای چقد حرص درآر عیب نداره دفعه بعد بهتر میشه و اینم یه تجربه بوده دیگه!
نوشين مامان آريا
25 آذر 91 10:49
واي كه آدم تو بدترين شرايط اين بچه هاي شيرين هستند كه به آدم روحيه ميدن مجيا جونو ببوسين
مامان نیایش
25 آذر 91 11:19
ای وای من عجب کاری شده ها طفلی بابایی ها از بس خسته میشن از این شیرین کاری ها زیاد میکننقربون تو با اون بازی درمانی ات
مامان سيد محمد سپهر
25 آذر 91 13:36
سلام نمي خواستم فقط صحبت كرده باشم.نمي خواستم از خودم بگم مي خواستم از همه كساني كه خاطرشون برام هنوزم ارزش داره و هيچ وقت فراموششان نمي كنم گفته باشم منتظرم...
مامان پوريا پهلووون كوچولو
25 آذر 91 23:03
وبدتر از اين چي ميتونه باشه محيا بهش بگو بابايي حرص نخور تا زنده موندنمون فقط يه هفته باقيست چه سود حرص و جوش زدن
مامان سيد محمد سپهر
28 آذر 91 13:50
آخه خيلي سخته براي من هم پيش اومده آدم به هم مي ريزه اما محياي عزيز تا مي توني روحيه بابا را عوض كن