تصويرنامه ي سفر نوروزي!
سلام به همه!
بدون مقدمه بفرماييد عكس!
گفته بودم كه سفرمون از اهواز شروع شد،
رفتيم كنار اين پل قشنگه و پلهاي قشنگ ديگه كه از بس زياد بودن اسم هيچ كدوم يادمون نموند!
اهواز زيبا، پلهاي قشنگ، كارون رنگارنگ!
فكر كنم اين قديمي ترين پل اهواز بود، درسته اهوازي ها؟!
اگه يه جايي يه آبي باشه، من تا يه مشت سنگ پرت نكنم توش دلم آروم نميگيره!
حالا شما حساب كنيد كارون با اينهمه آب! فكر كنم از بس سنگ ريختم تو كارون مسير رودخونه تغيير كرد!
اي خدا حديث جون!
محبوب ترين شخصيت مورد علاقه من در طول سفر، بعد از سفر و حتي الان كه هنوزم دائم صداش ميكنم:
حديث جون، قد و بالاتو قربون!
فعلا از هر دختربچه اي هم كه خوشم بياد اسمش ميشه حديث جون!
بابايي مخلص ميشود!!
منم تحت تاثير بابايي يه كم مخلص شده بودم!!
آخي از اين عكسا! آدم ياد بر و بچ اون دوران ميفته.
در موقع گرفتن شربت با كسي شوخي نداشتم!
عجب مزه اي داشت اين شربته، واقعا!
شدم يه شربت خور حرفه اي!
شلمچه، باب الرضا (ع)
هنوز صداي مظلوميت، هنوز بوي بهشت!
بهترين تفريح من تو اين سفر:
بابايي با سرعت حركت كنه و پرچمها يكي يكي بخورن به صورت من!
اينقدرم پرچم بود، اينقدرم كيف كردم كه نگو!
فقط نميدونم چرا بعضيها يه جوري بهمون نگاه ميكردن!
و داستان من و پرچمها!
يه جاهايي آدم واقعا به فكر فرو ميرفت!
و يه جاهايي آدم واقعا تحت تاثير قرار ميگرفت!
اين خاكها هم انگار حرفهايي داشتن براي گفتن!
لحظات تحويل سال!
هويزه، هور، سبزه، باران و يه عالمه ستاره!
درست لحظه تحويل سال، آسمان باريدن گرفت و لطافت محيط به اوج رسيد!
محوطه مهمانسراي ما كه خيلي اونجا بازي كردم!
يه ميو ميوي ناقلا هم بود كه باش دوست شده بودم!
اينجا بازار نادري اهوازه، توش از شير مرغ تا جون آدميزاد پيدا ميشه!
حالا شما فكر كن دم عيد چه قيامتي اونجا برپا بود!
منم چيزاي مورد علاقه مو براحتي پيدا كردم!
البته كيان پارستون هم رفتيم اهوازيا! ولي نادري بيشتر خوش گذشت!
رفتيم پارك ساحلي و سوار قايق شديم!
اولين تجربه قايق سواري من!
البته اينقده با سرعت ميرفت كه من تا بفهمم چي به چي بود تموم شد و پياده شديم!
عكسي در قايق با دوستاي اهوازي ماماني و بابايي و ني ني شون سانيا كوچولو!
برگشت از جنوب و شروع عيد ديدنيها!
و حكايتي عبرت آموز:
ماماني و بابايي قبل از عيد گفتن خوبه براي محيا يه مقداري پسته و بادوم بخريم كه هرچقدر ميخواد بخوره،
چشم و دلش سير شه! يه وقت تو عيد ديدنيها مايه شرمندگي مون نشه!
خلاصه پسته و بادوم خوردن همان و نتيجه عكس دادن همان!
هرجا ميرفتيم عيدي من اول ميرفتم سر آجيلها ميگفتم پسته ميخوام!!
فلذا! فاميل فكر كردن كه ماماني و بابايي به من ياد دادن كه هرجا رفتيم تا ميتونم پسته بخورم!
و با چشمهايي نگران به ماماني و بابايي ميگفتن، چكارش داريد؟ بذاريد بچه راحت باشه!
عجب داستاني بود عيد امسال با آجيل و پسته!
ماني، پسر عمه بابايي يه كاميون داشت و در تمام مدتي كه خونه شون بوديم
به اين صورت منو با كاميونش جابجا ميكرد!
يه جايي هم رفتيم كه هركي نقاشي رنگ ميزد بهش جايزه ميدادن،
منم چندتا خط كشيدم و يه جعبه مداد رنگي جايزه گرفتم!
البته يه جايزه هم جنوب كه بوديم گرفتم، از اين چرخهايي كه هلش ميدي صدا ميده، ميره رو اعصاب خانواده!
در ذات خانمها اصولا ميل به خريد و ورانداز كردن ويترين مغازه ها امري فطري است!
پا بلندي براي ديدن بهتر اجناس ويترين مغازه!
سرزمين موعود من، بهشت من!
گلخونه بابابزرگ با قولنگيهايي فراموش نشدني!
ماماني در دور دستها به دنبال قولنگي براي من!
آخه هنوز كامل نرسيده بودن، نوبرانه اي بود براي خودش!
الانم كه مينويسم دهنم حسابي آب افتاده!
بعدش رفتيم اصفهان!
ميدان نقش جهان، كالسكه و اسبهايي كه اينبار سوژه تفريح من شده بودن!
اينم يه ابراز محبت من و بابايي، الگو گرفته از تابلوهاي مينياتور!
سرزمين آرزوها!
اصولا در ذات همه بچه ها هستش كه تا چندتا پرندهاي، چرندهاي، چيزي ميبينن، اول يه چوب برميدارن!
اينجوري! بعد چشماشون برق ميزنه!
بعد شزوع ميكنن به سيخونك زدن به اين پرندههاي معصوم!
البته من قصد تربيت كردن و منظم كردنشون رو داشتم!
امسال شكوفه هاي آلبالو و گيلاس زودتر از هميشه باز شده بودن!
غوغايي بود اين بهار، تا چشم كار ميكرد سبزه بود و شكوفه!
من و پسر خاله سبحان در عكسي كه در آينده قراره يه حس نوستالژي بهم بده!
دوازدهم فروردين! من آجي سپيده و سبحان خيلي منظم منتظر ناهار!
البته موقع ناهار خوردن اينجوري منظم و مرتب نبوديم ها!
سيزده بدر، باغ بابابزرگ و بازم منتظر ناهار!
بعد از ناهار و يه احساس خوب با چاي بعد از ظهر!
بزرگترين كشف سيزده بدر امسال من!
من تازه فهميدم كه وقتي سيزده بدر ميريم بيرون،
چه تجهيزات مهم و حياتي و حساسي بايد حتما همراهمون باشه!
اينم از خريد امسال من از اصفهان، هرچي نشستيم خودروسازها قيمتها رو بيارن پايين كه نشد!
آخرش رفتيم ماشين خارجي خريديم!
اينم خريد بعدي كه از وقتي اومديم خونه، دائم از وسايل مختلف در حال بالا رفتنه!
اميدوارم خوشتون اومده باشه!