رویای بیست و دو ماهگی!
سلام به همه!
اولا ببخشيد كه ما اين روزا به دلايلي كم پيدا شديم و كم كار، بعدشم ميدونم كه به بزرگي خودتون مي بخشيد!
كم كم داره بوي دو سالگي مياد و من 22 ماهه شدم يعني 2 ماه ديگه به اين 22 ماه اضافه بشه، تمومه!
اين ماه هم منحني شلوغ كاريها و فعاليتهاي خرابكارانه من همچنان سير صعودي داشت و الان حسابي ماماني و بابايي رو
با كارهام حرص ميدم و كلي ميخندم! از ريخت و پاش خونه گرفته تا آزار و اذيت تو بيرون رفتن ها!
امروز براي اولين بار وقتي سويچ ماشين بابايي رو ماشين بود، ماشين رو با يك حركت روشن كردم!
فقط خدا بهمون رحم كرد و بابايي پيشم بود، اتفاق ناگواري نيفتاد!
وقتي تو ماشينم، يعني كلا شخم ميزنم، از تو دل و روده ماشين هرچي وسيله باشه ميريزم بيرون و پخش ميكنم كف ماشين!
اين ماه، ماه رفتن به مهد كودك بود، چند بار يكي دو ساعتي رفتم مهد، ولي چون مهد مورد علاقه من از خونه مون دوره
كسي همت نميكنه منو تا اونجا ببره دوباره برگردونه!
الان هر وقت صداي اذان بشنوم ميگم، صداي الهم مياد، بريم الهم بخونيم!
روزي شونصد هزار بار از ماماني يا بابايي سوال میکنم این چیه؟ كجا ميري؟ چكار ميكني؟
و هر چيزي ازم بپرسن ميگم: نيمي دونم! (با لهجه اصفهاني!)
از ماه قبل بخاطر کفش پوشیدن پای چپ و راست رو یاد گرفتم ولی دست چپ و راست رو هنوز نمیشناسم!
تو اين ماه شعرهایی که بلد بودم رو روز به روز کاملتر و بهتر میخونم! به قصه هاي مي مي ني هم شديدا علاقمند شدم،
بخصوص داستان شريني و رفتن به مهد كودكش!
از بس ميگم برام قصه بخونيد، بابايي برام قصه مي مي ني و شريني رو به صورت فيلم ضبط كرده و تا ميگم قصه بخون،
فيلمشو برام ميذاره!
الان تقریبا زمان پی پی کردن رو تشخیص میدم و اطلاع میدم ولی هنوز دقیق نیست!
بیشتر وقتها پس و پیش میشه و اطلاع رساني بعد از اتمام پروژه انجام ميشه! و نمیشه بریم دستشویی!
تو این ماه بهترین سرگرمی من این شده که به بهانه پی پی مدتها تو دستشویی به در دیوار آب میریزم و بازی میکنم!
و همیشه هم عملیات پي پي در دستشويي با شكست همراه ميشه!
بعضی وقتها قبل پی پی یه صداهایی از خودم میشنوم که اولا فکر میکردم صدای اس ام اسه! و میگفتم اس ام اس کی بود؟!
ولی الان ارتباط منطقی اون صداها و زمان پی پی رو فهمیدم!! و از روی همینها اطلاع رسانی میکنم!
یه مقدار لجباز هم شدم و دوست دارم نظر خودم همیشه غالب باشه!
به کتاب خوندن علاقه دارم ولی هنوز تا چند صفحه اشو خوندم و موضوعش دستم اومد، بقیه اش رو پاره میکنم!
به دمپایی پوشیدن هم شدیدا علاقه پیدا کردم و همه جا باید دمپایی پام باشه!
البته حيطه كارهام خيلي بيشتر از اين چيزاست ولي ديگه حوصلتون سر ميره بيشتر بنويسم،
ممنون كه به من سر ميزنين، قول ميدم زود بيام ديدنتون.