محيا کوچولومحيا کوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره
امیرنیکان کوچولوامیرنیکان کوچولو، تا این لحظه: 7 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره
پسرعمه پوریاپسرعمه پوریا، تا این لحظه: 7 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره
دخترخاله سارینادخترخاله سارینا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

فرشته اي بنام محیا

رویای بیست و سه ماهگی!

1392/3/5 9:22
نویسنده : محیا کوچولو
690 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه!

امروز من وارد بیست و چهارمین ماه زندگی شدم و خوشحالم که این روزها و روز تولد دو سالگیم با بهترین روزهای سال

و جشن تولد بهترین بنده های خدا!

این ماه، واقعا دیگه ماه بزرگ شدن و تغییرات زیاد بود، بخصوص از نوع شخصیتی!

تو همه کارها با مامانی و بابایی مخالفت میکنم! در عین حالیکه بسیار هم دوست داشتنی شدم!

این روزها بیشترین چیزی که دوست دارم، خوندن کتابهای شعر می می نی و قصه های دیگه است.

البته تو همین کارهم نظراتی دارم، مثلا از یک کتاب فقط یک صفحه شو دوست دارم و باید اونو هزاربار برام بخونن!

خیلی از قسمتهای کتابهای شعر رو از حفظ میخونم و یا کتاب رو میگیرم دستم از روی عکساش شعرشو میخونم!

پروژه از شیر گرفتن همچنان ادامه داره و وابستگی من به اون هر روز داره کمتر میشه!

بخاطر تموم شدن کلاسا دیگه مهد هم نمیرم و فعلا تمام وقت اعصاب مامانی رو فرسایش میدم!

البته بابایی میگه بهتره یه ساعتهایی برم مهد که از سرم نیفته ولی من و مامانی مخالفیم!

این روزها یه کم به عکس گرفتن حساس شدم و از عكس گرفتن بدم مياد!

صبح كه از خواب پا ميشم اولین چیزی که میگم اینه: بريم تلويزيون روشن كنيم!

یاد گرفتم تو مغازه ها یه چیزی برمیدارم و پشت بسته بندی رو نگاه میکنم، میگم: قيمتش چنده؟ خودمم جواب میدم بیست تومن!

خرابكاريهام روز به روز دامنه وسیعتری پیدا میکنه از شكستن شيشه عطر تا قرص خوردن تا خش انداختن صفحه مونیتور و...!

اگه مامانی یا بابایی بگن تلويزيون خاموش بشه، ميگم نه دارم نكاه ميكنم و سريع ميرم جلوش ميشينم!

وقتي ماماني يا بابايي دارن يه برنامه ميبينن يا اخبار مهمي رو گوش ميدن همزمان چنان داد و بيداد راه ميندازم كه پشيمون ميشن!

بعضی جمله های جالب و خنده داری که زیاد میگم رو اینجا مینویسم:

بريم بيرون يه چيز خوشمزه بخريم!

حالم بد شد!

دلم تنگ شدم!

درد گرفتم! یا درد اومدم!

كفشم از پام در بياد یا کلاه از سرم بیفته بلندبلند داد میزنم: درومدم! درومدم! تا یکی درستش کنه!

چشمم خراب شد!

حوصلم سر رفت!

وقتي بگن ممنون ميگم: نوش جان!

روزي هزار بار به هركي برسم سلام ميكنم!

يه وقتها به ماماني و بابايي ميگم «آقاي دكتر!»

وقتی پلیس ببینم با صدای بلند اعلام میکنم!

کلمات تعارفی رو زیاد استفاده میکنم مثل: خواهش میکنم! لطفا! نوش جان!

با عروسکام خیلی رابطه خوبی دارم و بغلشون میکنم میگم: عزیزم، خیلی ناناز شدی، خیلی عزیز شدی، خیلی گل شدی!

خیلی از محل ها رو میشناسم مثل: خیابون و کوچه خودمون، آرم و ساختمان دانشگاه و بانکها و شهربازی و ...!

و وقتی میرسیم نزدیک خونه میگم: رسیدیم و رسیدیم، کاشکی نمیرسیدیم ....

دیگه عادت کردم با خوندن کتاب قصه یا با دیدن برنامه دست دسی بخوابم!

بعضی وقتها مامانی یا بابایی میگن: غذا میخوری؟ میگم: ولش کن!

یاد گرفتم برای چیزای بی ربط میگم: صد درصد! یا میگم مثلا!

يه وقتها همه چي رو قاطي ميكنم! مثلا يه روز تو بازار كه بهانه گيري ميكردم يهو دويدم طرف يه آقايي و بلند بلند گريه ميكردم

و بهش ميگفتم: ماماني ماماني ببلي (بغل)!!

كه كلي مايه خنده حضار و گریه خودم شد!

این روزها بدلیل غیبت بابایی وابستگي شديدی به مامانی پیدا کردم و بابایی هم که میاد بازم دوست دارم با مامانی باشم!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)

مامان فرشته ها
4 خرداد 92 22:11
مثل هم یشه شیرین و ودوست داشتنی.واقعا" لذت بردم از این هم هشیرین کاری.اینروزها هم تمام میشه محیا جان.و بابای مثل سابق وقت بیشتری برای دختر گلش پیدا می کنه رمز:بهمن89
مرمر مامان محیا
4 خرداد 92 23:02
ماشالا به شماها...این نی نی ها چقدر انرژی دارنننننننننننن
مامان رومینا
5 خرداد 92 0:30
من اگه تو رو ببینم خاله جونی و اینجوری واسم حرف بزنی حتما میخورمتکلی حال کردم با قیمت اجناس خوندنتایشالا همیشه سلامت باشی وروجک خوش زبون خاله
فریبا
5 خرداد 92 3:20
یعنی یه ماه دیگه دو ساله می شی؟
مامانی
5 خرداد 92 8:31
سلام به محیا کوچولو و مامانش ایشالا خاله جون صدساله بشی
مامان دانیال
5 خرداد 92 8:34
سلام عزززززیزم قربونت برم تولد 2سالگیتو تبریک میگم دیگه خانمی شدی واسه خودتوقتی این پستو میخوندم اینقد خندیدم که اشکـــــــــــــــم در اومد فدای اون حرف زدنت بشم شانس آوردی پیشم نیستی وگرنه قورتت میدادم بووووووووووووسدر ضمن با افتخار لینک شدین عزیــــــــــــــــــــــــزای دلم
ملی
5 خرداد 92 9:25
محیا جونم خوبی دیگه شمارش معکوس داریم تا تولدت هـــــــــــــــــــــا !!! تو با مهد رفتن مشکلی نداری ؟ راحت می ری ؟
مادر کوثر
5 خرداد 92 12:00
وای من فدای این همه شیرینی و نازنازی های تو خانم کوچولوی خودم حرف زدنتو عشقه ملوسک خوردنی بیچاره بابایی بدو بیا سفرنامه کوثر جون رو ببین
مامان پریسا
6 خرداد 92 17:46
خبب دیگه دخملی داره 2 ساله میشه واسه همینه که خیلی کارای خوب خوب یاد گرفته
مامان تارا و باربد
7 خرداد 92 9:58
سلام گلم خوبی امیدوارم همه لحظه هاتون به زیبایی و نرمی یک رویای شیرین باشد بالیدنت مبارک محیای نازنازی
مامان سهند و سپهر
8 خرداد 92 8:16
وای محیا گلی کلی از دستت خندیدیم دخمل گل . ماشالا دیگه داری واسه خودت خانومی میشی ها . خوشگل ناناز کمی هم مراعات اعصاب مامانیتو بکن .
مامان طه
8 خرداد 92 11:28
سلام عزیزم ماشالا چه دخمل ناری مامانی به وبلاگ پسر منم بیا
نوشين مامان آريا
11 خرداد 92 9:27
محيا جان خيلي خانم شدي گلم خيلي شيرين صحبت مي كني عزيزم ماماني بالاخره بچه ها فرمانرواي قلب و خونه هستند
عاشق باران
12 خرداد 92 17:09
ای خدااااا.... دلم ضعف رفت... نمیگید ما دل تنگ میشیم واسه تون اینا رو می نویسید؟ کاش اینجا بودی حسابی فشارت میدادم دلم خنک شه خاله جون
ارین و مامانش
20 خرداد 92 14:49
شیرین عسل ناز نازی
مامان هدیه
20 خرداد 92 19:33
سلام مامانی خوشحالم که دارم باهات آشنا میشم خواستم بگم آپ کردم و همینطور سوال دارم بدو بیا
ملی
22 خرداد 92 10:25
ey dokhmale mamaniiiiiiiiiiiiiiiiiiii
مامانی
26 خرداد 92 8:24
سلام به محیا خانوم و مامان گلش ایشالا که عزیز دلم صد ساله بشی همیشه سلامت باشی منتظر کارای جدید هستیم
حنانه
12 تیر 92 22:00
مامان سيد محمد سپهر
15 تیر 92 9:23
سلام دوستان يه خواهشي دارم چند وقتي يه كه سايت ني ني وباگ يه جشنواره راه انداخته با موضوع "ني ني شكمو"گل پسر من هم شركت كرده، لطف مي كنيين به او و دوتا از دوستان خوبمان راي بدين لطفا اين كدها را : 224 154 395 را به شماره 20008080200 پيامك كنيد : در ضمن مي تونيد به وب : تاج سر مامان با نشاني : http://mohammad-sepehr.niniweblog.com/ و كودك من با نشاني : http://koodakeman91.niniweblog.com/ و"هديه خدا "با نشاني : http://mahdiyar-a.niniweblog.com/ مراجعه كنيد..سپاسگزارم. فقط بين كدها از فاصله استفاده كنيد.