دعاي فرفره!
سلام به همه
خوبين ايشالله دوستاي گل نازنين؟
ماهم خوبيم الحمدلله! فقط نيستيم! با شروع كلاسهاي ماماني و بابايي ما كمتر وقت ميكنيم وبلاگ نويسي و وبلاگ گردي كنيم
عيدتون مبارك ايشالله هميشه شاد و سلامت باشيد.
فعلا روزهاي من اينجوريه:
سه روز اول هفته كه ماماني كلاس داره و بابايي خودش ميره دانشگاه
بعدشم همگي باهم ميريم دانشگاه بابايي تا آخر هفته!
شنبه و يكشنبه ها چندساعت ميرم مهد كه البته از اين هفته قراره يه پرستار مهربون بياد خونه ببينيم اون بهتره يا مهد؟
دوشنبه كه دانشگاه بابايي براي دانشجوهاي جديدالورود جلسه گذاشته بود، منم با بابايي رفتم دانشگاه البته موقع جلسه چون
ميخواست صحبت كنه، من رفتم خونه يه خاله مهربون كه اولش با گريه و ترس بود ولي بعدش خيلي بهم خوش گذشت
با بچه هاشون بازي كردم! كه در واقع اولين تجربه از اين نوع بود!
سه شنبه هم دانشگاه بابايي دعاي عرفه گذاشته بودن كه همگي رفتيم و چون دانشجوها ميخواستن برن خونه شون،
مراسم را صبح برگزار كردن و صبحونه دادن كه خيلي بهمون چسبيد.
البته هر كي ميپرسه كجا رفتي؟ ميگم رفته بوديم «دعاي فرفره!»
يه شعر هم ياد گرفتم كه ميگم: ما هستيم، هواسرده، در و بستيم!
خلاصه تو وبلاگم هم اوضاع همينجوريه: ما هستيم، كار زياده، وب و بستيم!
راستي زن عموي مهربونم چند روز پيش زنگ زد كه شبكه «آي فيلم» يكي از فيلمهايي كه تو وبلاگم گذاشتم رو بين
برنامه هاشون پخش كرده! البته من خودم كه نديدم ولي منتظرم زودتر براي حق پخش فيلمهام باهام تماس بگيرن!
براي دوستاي گلي كه پستهاي «عرفه 89 » و « از رفتن او تا آمدن من » را نديدن، چون ديروز خاطره اش براي ماماني و بابايي يادآوري شد،
لينك اين پست رو براتون ميذارم.
بازم عيدتون مبارك!