سرعت زمان!
سلام به همه!
عصر بابايي كه اومد خونه گفت امروز صبح سر كلاس زمان تند تند ميگذشت، چند كلمه بيشتر درس نداده بودم كه ديدم يك ساعت و نيم
گذشته! هيچ كس هم نمگيه خسته نباشي! گفتم واقعا چقدر خوبه بچه ها اينقده به درس علاقمندن!
آدم تو همچين كلاسي واقعا گذشت زمان رو حس نميكنه!
اومدم بيرون، ديدم هنوز بقيه كلاسها تموم نشده! ساعت سالن را ديدم 15 دقيقه عقب مونده! همه چيز عجيب بود!
بابايي گفت كم كم اول به ساعت خودم شك كردم، بعدم به محيا! چرا محيا؟
آخه من ديروز داشتم با ساعت بابايي بازي ميكردم، يهو از دستم افتاد و محكم خورد زمين!
حالا ساعت بابايي تو هر يه ساعت 10 دقيقه ميره جلو! خوب مگه چيه بابايي؟
خوب ميخواستم زودتر كارات تموم بشه بياي خونه ديگه!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی