در بارگاه رضا (ع)!
سلام به همه!
ما از سفر مشهد برگشتيم! چي بگم از سفر كه واقعا جاي همه دوستاي گلم اونجا سبز بود! اگه ميدونستم بودن تو مشهد
و زيارت امام رضا (ع) اينقده لذت بخش، آرامش بخش و دوست داشتنيه، ماماني و بابايي رو زودتر از اينا راهي ميكردم!
ولي بازهم خدا روشكر كه تو يكسالگي تونستم برم مشهد، همونطور كه ماماني نذر داشت و دوست داشت!
دهه سوم ماه رمضون اولش با شبهاي قدر و عزاي امام علي (ع) شروع شد و آخرش هم به عيد زيباي فطر رسيد، كه ما همشو
پيش امام رضا (ع) بوديم،
هم شب قدرش چسبيد! هم عزاداريش و هم جشن و نماز عيدش!
هم افطاريهاي امام رضا (ع) چسبيد! هم صبحانه عيدش!
هم زيارتش چسبيد هم آب خوردن از سقا خونه اش!
هم گشت و گذار تو رواقهاش چسبيد! هم طواف ضريحش!
هم خوابيدن رو فرشهاش چسبيد! هم قدم زدن تو صحنهاش!
كلا خيلي چسبيد! كاشكي هرسال همينجوري دعوتمون كنه! كاشكي!
براتون چندتا از عكساي سفرمون رو سوغات آوردم، انشالله خوشتون بياد. بفرماييد ببينيد:
شب و روز اول رو طرقبه بوديم و يه جاي زيبا و با صفا!
من و ماماني و بابايي در ورودي حرم، باب الجواد!
كالسكه اي كه تو عكس ديده ميشه بعد از اينكه ماماني و بابايي ديگه توانايي بغل كردن منو نداشتن براي حمل و نقل من خريداري شد!
خداييش خودمم راحت شدم! از بس تو بغلشون ميچلوندنم!
من و يك خواب رؤيايي تو حرم امام رضا (ع)
اينقده تو حرم از اينور به اونور ميدويدم و بازي ميكردم كه ديگه شب از خستگي بيهوش ميشدم!
سرگرميهاي جذاب من تو حرم عبارت بودن از:
بازي با مهرهاي نماز!
برداشتن مهر نماز از جلوي ملت و فرار كردن!
گرفتن انواع خوراكي از زائرين مهربون! و ...
حتي كار به جايي رسيد كه يه شب تو حرم ماماني مجبور شد از يه ماماني ديگه برام پوشك هم بگيره! البته باعرض شرمندگي!!
يك ظهر داغ و يك عكس ضد نور ولي در نمايي زيبا از گنبد و گلدسته!
اصولا وقتي آدم قاچاقي دوربين ميبره داخل حرم! دوست داره تو هر گوشه اي عكس بگيره تا بالاخره يكي از خادمها بياد بهش گيره بده!
البته خوشبختانه با اينكه خيلي تابلو بازي در مياورديم ولي كسي بهمون بخاطر عكس گرفتن تو حرم گير نداد!
شب عيد فطر جلوي ورودي حرم و چراغاني هاي چشم نواز!
بازهم عيد فطر و داخل حرم و چراغاني هاي چشم نواز!
شادمانيهاي كودكانه من در هتل كه اونجا با كلي بچه هاي كوچيك و بزرگ آشنا شدم!
بامزه ترين همسفر من! اميررضا!
يكي از نيني هاي بوشهري كه اسمش يادم نيست! ولي خيلي ناز بود!
آجي رقيه، دوست صميمي من كه از بس لپ مو كشيد، لپم دفرمه شد!
پرنيان دوست بامزه ام! كه نوع خاصي از ابراز احساسات و نوازش رو اجرا ميكرد!
البته تو اين سفر اينقده نيني هاي مختلف و متنوع بامون همسفر بودن كه نميشه عكس همه رو اينجا گذاشت!
بعضيهاشون خيلي ناز و دوست داشتني! بعضي هاشون خيلي شيطون و بلا و خطرناك!
يه شب رفتيم كوهستان پارك و من كلي ماشين سواري و چرخ و فلك سواري كردم!
يه روزم رفتيم ديدن نادرشاه! انگار هنوزم با تبرش ميخواست كشور گشايي كنه!
بابايي ميگه كاشكي بجاي يكي چندتا از اينا تو تاريخ مون بود! حيف كه امثال نادر تو ناريخ مون خيلي خيلي نادرن!
ولي عوضش تا دلت بخواد شاه سلطان حسين داشتيم!
من عاشق آب و بازي ام! اصلا نميشه يه جا آب باشه من دچار هيجان زدگي حاد نشم! اينجا: كوه سنگي
يه عكس كاملا كلاسيك! اصولا نميشه آدم مشهد بره، كوه سنگي بره و سوار اين شيره نشه!
ماهم نسل اندر نسل از اين عكسه داريم!
حسن ختام اين مجموعه عكس!
عكسي در مسير برگشتن از سفر تو روز آخر كه نشون ميده من چقدر در اتوبوس سواري حرفه اي شدم!
تو اتوبوس كلي از همكاراي ماماني و بابايي از اين كارم ذوق مرگ شدن!!
حرف آخر اينكه تو حرم به نيابت از همه دوستاي گلمون دعا خونديم و زيارت كرديم و نماز خونديم!
ايشالله يه روزم با دوستاي گل ني ني وبلاگي همسفر مشهد بشيم!