محيا کوچولومحيا کوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره
امیرنیکان کوچولوامیرنیکان کوچولو، تا این لحظه: 7 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره
پسرعمه پوریاپسرعمه پوریا، تا این لحظه: 7 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره
دخترخاله سارینادخترخاله سارینا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

فرشته اي بنام محیا

آنکه ذکرش شفاست!

1391/8/17 23:28
نویسنده : محیا کوچولو
590 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه!

بیماری من فرصتی بود برای خانواده کوچولوی ما که یه کم بيشتر فکر کنیم و یه چیزهایی رو اطرافمون ببینیم.

 

 

از شبي که اون اتفاق افتاد،

ما فهمیدیم تو نیمه های شب که تو شهر هیچ ماشین و آدمی نیست، توی بیمارستانها فرشته های مهربونی

کنار تخت نی نی های کوچولوشون بیدار نشستن و دعا میکنن که خدا نی نی شونو شفا بده!

و فرشته های مهربونی هم هستن که مثل مامانی و بابایی مهربونن و به نی نی ها میرسن و مواظبن حالشون یه وقت بد  نشه،

حیف که من خيلي ازشون میترسم! چون هر وقت اين فرشته ها رو دیدم بهم یا سرم یا آمپول زدن!

اما همین که هستن یعنی آرامش هست، یعنی امنیت هست، يعني سلامتي تو راهه!

البته بینشون آدمایی هم هستن که یه کم بداخلاقن ولی خوب اونا هم آدمن شاید خسته شدن از سر و كله زدن با بيمارا، بیخوابی و کار!

 

تو اين گير و دار بيماري و دكتر و بيمارستان،

ما فهمیدیم بیماری یه نی نی خیلی سخته ولی باعث ميشه مامانی و بابایی بيشتر متحد و همدل بشن تا بهتر ازش مراقبت کنن!

اصلا شاید قانون طبیعته که بيماري يه نفر باعث ميشه تا كل فاميل و دوست و آشنا كه كمتر سراغ همديگه رو ميگيرن باهم همدردي كنن!

 

تو اين رفت و آمداي بيمارستان،

يه دفعه بابایی جلوی بیمارستان  یه پیرزن خیلی مسن و رنجور رو دیده بود که میگفتن بچه هاش اونو رها کردن و رفتن!

بیچاره مونده بود چکار کنه؟ حالا کدوم مامانی و بابایی حاضرن بچه بیمارشون رو بذارن و برن؟!

ولی این کار از بچه های آدمیزاد بعید نیست! هست؟

 

تو اين دكتر رفتن هاي وقت و بي وقت،

فهمیدیم خیلی از دکترها اصلا نظر همدیگه رو یا حتی نظر همراه بیمار رو قبول ندارن! بابایی از روز اول اصرار داشت برای من آزمایش بدن ولی

دکترا میگفتن نیاز نیست بیماریش مشخصه! ولی روزی که آزمایش دادم معلوم شد خیلی از داروهایی که داده بودن اشتباهی بوده!

 

تو اين بيمارستان گردي ها،

فهمیدیم تو بیمارستان نی نی هایی هستن که خیلی از عمرشون رو مجبورن تو بیمارستان بسر ببرن!

فهمیدیم که خیلی ها شرایطی خیلی بدتر و سخت تری از من رو دارن تجربه میکنن!

فهميديم خيلي ها حسرت ديدن يه لبخند يا شنيدن يه كلمه از ني ني شون رو دارن!

 

 

تو اين دو هفته سخت،

مامانی و بابایی خیلی دنبال مقصر حادثه بودن که مثلا کسی منو نظر کرده یا به کسی ظلم کردن که آهش دامن مون رو گرفته یا ...

ولی آخرش بی احتیاطی خودشون از همه مهمتر بود و باید قبول کنن و هیچ کس رو نباید مقصر بدونن!

 

آخر آخرش،

فهمیدیم وقتی بیمار میشی بیشتر یاد خدا میفتی و ازش شفا میخوای و اونم اینقده مهربون هست که بعد سختی ها

همیشه یه سورپرایز برات داره، سورپرایز سلامتی!

و حالا بیشتر از قبل ما قدر سلامتی رو میدونیم و احساس میکنیم خطر چقدر بهمون نزدیکه و فقط خودش باید مراقب هممون باشه!

 

به شکرانه سلامتی،

روز جمعه یه ببعی بیچاره رو قربونی کردیم! و بیشترشو به نیازمندای اطرافمون دادیم.

به امید اینکه دیگه بیماری زندگی کوچولوی ما رو بهم نریزه و هیچ نی نی دیگه ای هم سر وکارش به دکتر و بیمارستان نیفته!

 

 

 

مراسم ببعي كشون! تو باغ بابابزرگ!

 

اينم من و دخترخاله سارينا و بابابزرگ بعد از بازگشت به خانه!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (22)

قریبا مامان رایین
18 آبان 91 10:06
سلام عزیزم؛ از اینکه می بینم وباره شدی محیای سابق خیلی خوشحالم؛ ایشالا که دیگه هیچ وقت راهت به اونجاهایی که رفتی نکشه... چه نتیجه گیری های جالبی داشت این اتفاق، فقط حیف که بهاش چند روز اذیت شدن تو بود... مواظب خودت باش خانومی
اعظم مامان آوین
19 آبان 91 10:24
خدا رو شکر که گل قشنگم سلامته .مامانش تورو خدا مواظبش باشین .لب مهیا گلی با لبخندش بهم انرژی میده .امیدوارم همیشه لبخند سلامتی رو لباش باشه .
مامان نازی
19 آبان 91 12:10
سلام گلم خدا بد نده! اینشالله که هیچ وقت نری بیمارستان وهمیشه زیر سایه مامان بابات سالم باشی.
مامان آيهان جون
19 آبان 91 12:23
هميشه رو لبت خنده و شادي باشه خوشحاليم كه خوب خوب شدي
امیررضا
19 آبان 91 17:55
اولا که خدا رو شکر که محیا جون خوب شد دوم اینکه خدا قبول کنه سوم اینکه عمو محسن مقصر اصلی خوت بودی پس مواظب باش
مامان سهند سپهر
20 آبان 91 7:31
خدا رو شکر محیا گلی خوب شده . محیا جونی حواستو جمع کن که دیگه از این اتفاقای سخت برات رخ نده . آفرین خاله. مراقب خودت باش.
مامان نیایش
20 آبان 91 17:55
الهی قربونت بشم چه قدر نگرانت بودم به خدا خدا رو شکر که خوب شدی واقعا همه این چیزایی که گفتی رو با همه وجود خوندم و سعی میکنم خو بدرکشون کنم و قدر همه چی مخصوصا سلامتیمون رو بدونم به خدا که بزرگ ترین نعمته این سلامتی الهی همیشه تنت سالم باشه می بوسمت
عاشق باران
20 آبان 91 23:13
انشالله که دیگه هیچ وقت از این تجربه های سخت و دردآور نداشته باشی خاله جون خدارو صدهزار مرتبه شکر که سالمی اون موهای کوچولو و کوتاهت که از کلاه بیرون زده خیلی بانمکه راستی نگفته بودی دخترخاله داری شیطون بلا
مامان تارا و باربد
21 آبان 91 7:56
عزیز دلم امیدوارم بلا همیشه ازتون دور باشه
مامان پریسا
21 آبان 91 17:21
قربونت برم عزیزم. حالا چی شده بود که اینقد اذیت شدی عزیزم. ایشالله همه ی بلا ها از همه ی نی نی ها دور باشه گلم. خیلی ناراحت شدم. و خدا رو شکر که خوب شدی
مامان کوثری
21 آبان 91 23:25
از وبلاگ جدید نی نی مد دیدن کنید نظر بدین و عکس نی نی فشن های خودتون رو برامون بفرستین تا تو وبلاگ بگذاریم و همه از تیپ و مدل لباس هاشون لذت ببرن و استفاده کنن http://ninimod.niniweblog.com/
منا مامان الینا
22 آبان 91 10:10
محیا جون عزیز دلم انشالا هیچ وقت هیچ وقت دیگه پای تو به بیمارستان و بستری شدن نرسه عزیزم حرفهایی که در مورد بیمارستان و اذیت شدن و بچه های مریض زدی را دقیقا من میفهمم چون دو بار ی که الینا را بستری کرده بودم با دیدن مریضی بقیه بچه ها و وضعیت بدتری که داشتن غم و غصه خودم یادم میرفت محیط بیمارستان اصلن جای خوبی نیست غروبا و شبهای دلگیری داره خنده و بازی بچه ها همه مصنوعی تو چهره معصومشون که نگاه کنی معنی واقعی درد را میفهمی خدایا همه بچه های مریضی که تو بیمارستان هستند را زودتر شفا بده تا صحیح و سالم به آغوش پدر و مادرشون و به کانون گرم خونوادشون برگردند. الهی آمممممممممین
مامان پوريا پهلووون كوچولو
22 آبان 91 19:54
خدارا صد هزار مرتبه شكر كه حالت خوب شده نذرتم قبول باشه عزيزم
مامان سيد محمد سپهر
23 آبان 91 9:51
عزيزم خوشحالم كه حالت خوبه پائيز اومد دوباره برگها شدن ستاره.....دلت نمي خواد تو هم بخوني پيشمون بيا
مامان کورش
23 آبان 91 18:10
سلام عزیزم خدا رو شکر که خوب شدی امیدوارم دیگه برات مشکلی پیش نیاد
مامان نگار
24 آبان 91 11:56
خدارو شکر امیدوارم همیشه همیشه سالم و سلامت باشی
مادر کوثر
24 آبان 91 17:00
خداروشکر که محیا خانوم ما سلامته نتایج و بررسی های جالبی بود!
مامان سهند سپهر
25 آبان 91 8:18
محیا کوچولو کجایی؟ باز که کم پیدایی؟ حالت دیگه خوب خوب شده نانازی؟
مامان فرشته ها
25 آبان 91 23:09
قربونت برم با اون نگاه معصومت.امیدوارم هیچوقت دیگه ای کارت به بیمارستان کشیده نشه.محیای گلم
مامانی آوینا
30 آبان 91 15:05
خدارو شکر که خوب شدی خانوم کوچولو ایشالله دیگه هیچ وقت مریض نشی نتیجه گیری های جالبی بود بوس واسه محیا خانوم قوی و خوشگل
مامان رومینا
3 آذر 91 14:31
ایشالا که همیشه سلامت باشی محیا کوچولو و هیچوقت مریض نشی
میترا
12 آذر 91 16:33
خدا رو شکر که به خیر و خوشی تموم شد. همیشه سلامت باشین