تنهايي
سلام به همه
من از ديروز يه احساس غريبي پيدا كردم، بابايي از صبح غيبش زده بود،
اينقده دير اومد كه ديگه نميشناختمش!
كلي غريبي كردم و خجالت كشيدم تا يادم اومد اين همون بابايي خودمونه!
امروزم ماماني از صبح نبود، من و بابايي تنها بوديم، بعدش كه ماماني اومد هم يه كم غريبي كردم،
ماماني و بابايي ميگفتن از امروز كه ما رفتيم سر كلاس و محيا تنها بوده، شخصيتش عوض شده!
آخه يكي نيست به اين ماماني و بابايي بگه، شما منو تنها گذاشتين و رفتين،
شخصيت شما عوض شده كه ديگه پيش من نمي مونيد، من كه همون ني ني كوچولوتون هستم!
ماماني ، بابايي! من دوست دارم هميشه پيشم باشيد و تغيير شخصيت نديد!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی