محيا کوچولومحيا کوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره
امیرنیکان کوچولوامیرنیکان کوچولو، تا این لحظه: 7 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره
پسرعمه پوریاپسرعمه پوریا، تا این لحظه: 7 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره
دخترخاله سارینادخترخاله سارینا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

فرشته اي بنام محیا

سرزمين مادري!

1390/12/8 23:14
نویسنده : محیا کوچولو
875 بازدید
اشتراک گذاری

 

بعد از يه هفته اقامت در سرزمين پدري، با ماماني و بابايي راهي سرزمين مادري شديم،

عصر جمعه رسيديم اصفهان و ديدارهاي پر احساس با مامان بزرگ و بابا بزرگ و خاله ها و فاميل ماماني برگزار شد.

از بخت بد بابايي دو روز مريض شد و جايي نتونستيم بريم، البته گلاب به روتون!

زاينده رود هم كه بيچاره نفسش بنده اومده بود! رو به قبله اش كرده بودن!

ميگفتن آبش خيلي كم بوده ولي خوشبختانه تو چند روزي كه ما اصفهان بوديم يه كم جون گرفته بود و آبش بيشتر شده بود.

براي استراحت و تمدد اعصاب ميرفتيم سواحل زاينده رود! پرنده هاي مهاجر هم اومده بودن، كلا با صفا بود.

 

 

سواحل زاينده رود هواي گرم و خوبي داشت، خوب پرنده ها هم براي همين زمستونا ميان اونجا،

ولي من كه از سرزمينهاي شمالي رفته بودم اونجا كلي با اون لباساي سردسيري تابلو شده بودم!

آخه يكي نيست نيست به اين ماماني و بابايي بگه حتي اين پرنده ها هم ميدونن سواحل زاينده رود

سرد نيست!

اين لباسا چيه تن من كرديد؟ آبروم رفت جلو ني ني هاي مردم!

 

 

خوردن موبايل يكي از تفريحات هيجان انگيز من شده بود، ميخواستم ببينم اين چيه كه همه دائم باش بازي ميكنن؟

احتمالا اينم ژن سوء استفاده از موبايل بوده كه ماشالله تو ايرانيها شديدا فعاله!

 

 

و البته مطالعات گسترده من در طول سفر همچنان ادامه داشت!

 

(توضيح: عكس آرشيوي است!)

 

در همين روزها بدليل توجه بيش از حد اطرافيان من تشويق شدم كه راه برم و اولين حركات رو به جلو را به شيوه خودم شروع كردم!

البته ظاهرا اين نوع حركت هم ژن نهفته مادري بود! و كلي مايه خنده حضار و عوامل حاضر در صحنه ميشد!

Photo Flipbook Slideshow Maker
Glitterfy.com - Photo Flipbooks

يه روزم خواستيم بريم تو شهر بگرديم، ولي همينكه از ماشين اومدم بيرون، شروع به سرفه كردم و چشمهام سوزش گرفت، نفسم

 داشت بند ميومد، بابايي در تشريح كاملا علمي اين مسأله گفت: دخترم اينا مال آلودگي هوا و ريزگردهاست!!

اون دنيا ميگفتن هرجا رو ميخواي نابود كني بده دست آدمها! راست ميگفتن!

واقعا حيف اين شهر و اين رودخونه نيست كه افتاده دست آدمها؟

 

رودخونه كه خشك، شهر كه شلوغ، هوا پر دود،  واه واه واه!

 

بهشت رو بدن دست شما چكار ميكنيد؟!

بدليل شدت آلودگي نه امكان گردش در سطح شهر بود و نه گرفتن عكس! ما هم سريع برگشتيم خونه.

ولي كلا خوش گذشت، جاي شما خالي. صبح جمعه هم راه افتاديم به سمت خونه خودمون و شب رسيديم!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان زهره
25 دی 90 12:16
هنوز دکترات را نگرفتی
عاشق باران
25 دی 90 23:25
بابا اراک، مامان اصفهان، پس محیا خانم کجا به دنیا اومده به سلامتی؟
مامان پریسا
26 دی 90 10:54
خسته نباشی فسقلی . حسابی خوش گذشته.
مامان محمد صدرا
26 دی 90 15:41
یاد این شعر افتادم :

این قالیه سلیمونه
کار خود اصفهونه

نقشه اون جهانیه
گل بوته هاش بهاریه

یه اصفهونی میشنوی
نصف جهونی میشنوی

صنایعش معتبره..........




رادین
26 دی 90 19:04
مرسی محیا جون با سفرنامت. کلی منو یاد اصفهان انداختی. خوش به حالت
مامان ماهان
27 دی 90 1:14
ای جوووووووووووووووووونم چقدر ناناز شدی عروسک موبایل و نکن دهنت آخه اه اه
هدیه جوووووووووووووووووووون
29 دی 90 15:56
سلام ممنون از سفر نامه ی قشنگت اون شوکولات نیس موبایله درش بیار