شروع ترم!
سلام به همه!
امروز بالاخره بعد چند وقت ظاهرا ترم جديد شروع شد! البته ما كه چيزي نديديم!
من كه نگران بودم بابايي روز اول به موقع بره سر كلاس از ساعت 5.5 صبح پاشدم به سر و صدا! مگه بيدار مي شد؟
اينقده داد و بيداد كردم، موهاشو كشيدم و پتو از روش كشيدم تا بالاخره بيدار شد! تازه طلبكارم بود كه چيه نميذاري بخوابم بچه؟!
گفتم بابايي پاشو روز اول كلاسها وسايلتو جمع كن، يه كم درسهاتو حاضر كن و به موقع برو سر كلاس كه تا آخر ترم پرانرژي باشي!
اما بابايي پتو رو كشيد رو خودشو گفت دخترم خوب نيست از الان اينقده شعار بدي! هفته اول كه همه جا تق و لقه! تازه دخترم
اونوقت كه ما دانشجو بوديم، تنبلاي كلاس عقيده داشتن ترم بهاره، يعني اينكه كلاساي واقعي از بهار شروع ميشه!
قبل از عيد كه اولش هوا سرده و بعدشم كه آدم تو حال و هواي عيد ميفته، نميشه درس خوند كه!
گفتم به به! چشمم روشن بابايي! من به شما كار ندارم، هر روز 5.5 صبح بيدارباش ميزنم! از امروز هم كلاسامو شروع ميكنم!
اينم كلاس من!