محيا کوچولومحيا کوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره
امیرنیکان کوچولوامیرنیکان کوچولو، تا این لحظه: 7 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره
پسرعمه پوریاپسرعمه پوریا، تا این لحظه: 7 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره
دخترخاله سارینادخترخاله سارینا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

فرشته اي بنام محیا

واي كه چقدر درد داشت!

1390/6/6 22:59
نویسنده : محیا کوچولو
476 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه! چه سلامي،سلامي پر از درد واكسن

بالاخره صبح ماماني و بابايي، منو بردن مركز بهداشت. از اول صبح خواب آلود بودم.ميون خواب و بيداري اول منو گذاشتن تو ترازو و وزنم كردن، بعد قدم رو اندازه زدن. بعد منو بردن يه اتاف ديگه. هنور تو خواب و بيداري بودم كه احساس كردم  بابايي به سرعت از اتاق بيرون رفت و من و ماماني رو تنها گذاشت.

تو فكر رفتن بابا بودم كه اول يه مزه تلخ تو دهانم حس كردم و بلافاصله سوزش دردناكي تو پاي چپم و تا اومدم داد و هوار رو شروع كنم سوزش دردناك ديگه اي تو پاي راستم ... .

من از ته دل گريه سوزناكي مي كردم و ماماني دلداريم مي داد كه سر و كله بابايي پيدا شد. فهميدم  روح لطيف بابايي تحمل ديدن درد منو نداشت و ماماني رو تو لحظه دردناك بي تابي هاي من تنها گذاشت.

الانم بعد از يه روز خسته كننده و بعد كلي گريه زاري تو خواب نازم. امروزم برای خودش روزی بود.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان قندعسل
7 شهریور 90 1:19
سلام عزیزم خوبی؟؟؟محیاجونم خوبه؟؟تب داره؟؟محمد منم فردا واکسن داره التماس دعا


سلام به محمد كوچولو، البته خودم از محمد كوچولوترم!
ميگن بعد از 6ماهگي ديگه واكسن خيلي بچه را اذيت نميكنه. ولي من مرتب از ديروز بهش تايلانول ميدم، خداراشكر تب نكرده. الانم وضعش بد نيست
مامان سارا
7 شهریور 90 9:13
قربونت برم كه اينقدر جيغ كشيدي و گريه كردي. ولي ناراحت نباش براي سلامتي خودته عزيزم.
مامان محيا كوچولو خيلي نوع نوشتنت قشنگه. محيا كوچولو رو از طرف من و سارا ببوس


ممنون از لطفت مامان سارا. ساراجونو ميبوسم
مامان باران
7 شهریور 90 15:54
چرا بابایی از اتاق فرار کرد معمولا مامانا دل دیدن این صحنه ها رو ندارن.
خاله زود خوب میشی بزرگ میشی یادت میره.


تازه بعدش پاي بابايي هم درد گرفته بود!
کاکل زری یا ناز پری
7 شهریور 90 16:47
سلام گل خاله واسکن زدی فدات بشیم ما بی تابی نکن خوب میشی راستی منم 2 هفته پیش واسکن زدم جاش هنوز سیاه و کبوده


ممنون خاله از دلداريت


مامان ماني
7 شهریور 90 20:48
ماني من هم واكسن زد خيلي درد داشت .....
ماماني هم دل نداشت بابايي برد تا واكسن بزنه ....
اميدوارم سلامت باشه ....


ممنون مامان ماني
مامان قندعسل
9 شهریور 90 12:00
عیدت مبارککککککککککککک
مادر کوثر
12 شهریور 90 10:03
وای عزیزممممم. کوثر منم خیلی برای واکسن اذیت شد