محيا کوچولومحيا کوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره
امیرنیکان کوچولوامیرنیکان کوچولو، تا این لحظه: 7 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره
پسرعمه پوریاپسرعمه پوریا، تا این لحظه: 7 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره
دخترخاله سارینادخترخاله سارینا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره

فرشته اي بنام محیا

مقياسي براي ثبت در تاريخ!

سلام به همه! من فكر كنم آخرش بايد از دست بابايي بخاطر كودك آزاري به مراجع قانوني مراجعه كنم! آخه ميگه ميخوام مقياس محيا معلوم باشه! من كه نفهميدم چي ميگه ولي شما ببينيد از اين عكسه چيزي متوجه ميشيد؟ از دست اين بابايي! ...
25 شهريور 1390

روز هفتاد و يكم

سلام به همه! يه عكس خوشگل از خودم انتخاب كردم كه مناسب وبلاگ باشه. ولي بايد قول بديد برام دعا كنيد رودتر خوب بشم، هنوز با بحث گلابها درگيرم! خدايا چيز جديدي برام پيش نياد.   ...
25 شهريور 1390

روز هفتاد و هفتم

سلام به همه امروز جمعه و الانم عصر هفتاد و هفتمين روز  زندگي منه! اين روزا از نزديك غروب تا آخر شب دلم خيلي درد ميگيره، بابايي و ماماني بيچاره مجبورن دائم منو راه ببرن، اگرم خيلي اذيتشون كنم ميبرنم بيرون، با ماشين كه تو شهر دور ميزنيم يه كم آروم ميشم. تو اين عكس هم با بابايي رفتيم كنار پنجره، دارم دعا ميكنم خدا زودتر اين دردهاي اول زندگي ني ني ها را خوب كنه. ...
25 شهريور 1390

شيرينكاري محرمانه 3 !

سلام به همه بابايي تو اوج گلاب كاري هاي من كه خيلي نگران بود، يه كاري كرد كه كلي بهش خنديدم! تو يكي از اين سايتها يه قسمت مشاوره پزشكي پيدا كرد و شروع كرد به فاش كردن اسرار گلاب ها! هر چي گفتم باباي درست نيست آدم اسرار ني ني شو اين طوري رو دايره بريزه، گوش نكرد، خلاصه كلي با آب تاب از تعداد و مقدار و رنگ و بو و غلظت و ... توليدات من، تو اين سايت نوشت و با مشخصات كامل خودش فرستاد. حالا نكته جالبش را بخونيد، آخر كار كه ميخواست از سايت مشاوره بياد بيرون، ديد بالاي سايت نوشته، سايت انجمن متخصصين قلب و عروق ايران! آي خنديدم، آي خنديدم
25 شهريور 1390

شيرينكاري محرمانه 2 !

سلام به همه! امروز م-م در نقش ب يه شرينكاري كرده كه روش نميشه بگه. البته شرينكاري مال روزهاي قبله ولي امروز نتيجه اش مشخص شده (بعد از آزمايش). البته خودش خيلي پشيمونه، منم زياد قضيه رو باز نميكنم! فقط خواستم براي اينكه يادم بمونه اينجا ثبتش كنم. فقط ميگم وقتي دكتر آزمايش داد زود بريد نتيجه اش را بگيريد كه خداي نكرده دير نشه.
25 شهريور 1390

شيرينكاري هاي بابا ماماناي بي تجربه

سلام به همه از بس كه ماماني و بابايي در اين مدت نه + دو ماه زندگي من شيرينكاريهاي مختلفي به دليل بي تجربگي انجام دادن، به اين نتيجه رسيدم كه يه بخش ويژه براي ثبت اين شيرينكاريها درست كنم. باشد كه درس عبرتي شود براي ساير ماماني ها و بابايي هاي جوان و بي تجربه!
25 شهريور 1390

آغون آغون!

سلام به همه! چند وقته كه روزها با بابايي و ماماني ميشينيم صحبت كردن و درد دل! من كلي تمرين كردم تا بالاخره تونستم اولين آغون آغون هام را بگم! خدايا چقدر حرف زدن سخته! يك كلمه كه ميخوام بگم اينقده به خودم ميپيچم تا بالاخره به زبونم بياد! نمي دونم اين ماماني و بابايي اين همه نيرو از كجا ميارن دائم با من حرف ميزنن؟ دوست دارم تو بحث هاشون شركت كنم. البته من كه يك كلمه آغون ميگم اونا يك ساعت قربون صدقه ام ميرن! حالا دارم تمرين ميكنم براي ماما و بابا گفتن، يه وقتها اتفاقي به زبونم ميان ها ولي نميدونم چرا دوباره يادم ميره؟! واقعا حرف زدن عجب كار شگفت انگيز و سختيه!
22 شهريور 1390

آغون آغون!

سلام به همه! چند وقته كه روزها با بابايي و ماماني ميشينيم صحبت كردن و درد دل! من كلي تمرين كردم تا بالاخره تونستم اولين آغون آغون هام را بگم! خدايا چقدر حرف زدن سخته! يك كلمه كه ميخوام بگم اينقده به خودم ميپيچم تا بالاخره به زبونم بياد! نمي دونم اين ماماني و بابايي اين همه نيرو از كجا ميارن دائم با من حرف ميزنن؟ دوست دارم تو بحث هاشون شركت كنم. البته من كه يك كلمه آغون ميگم اونا يك ساعت قربون صدقه ام ميرن! حالا دارم تمرين ميكنم براي ماما و بابا گفتن، يه وقتها اتفاقي به زبونم ميان ها ولي نميدونم چرا دوباره يادم ميره؟! واقعا حرف زدن عجب كار شگفت انگيز و سختيه!
22 شهريور 1390