محيا کوچولومحيا کوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره
امیرنیکان کوچولوامیرنیکان کوچولو، تا این لحظه: 7 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره
پسرعمه پوریاپسرعمه پوریا، تا این لحظه: 7 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره
دخترخاله سارینادخترخاله سارینا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره

فرشته اي بنام محیا

شيرينكاري محرمانه 1 !

امروز م-م در نقش م يه شيرينكاري مهم كرد كه نميشه گفت. فقط براي اينكه يادم بمونه اينجا ثبتش كردم. شانس اوردم بابايي به دادم رسيد. فقط به ماماني ها پيشنهاد ميكنم حتما جاي خوابيدن ني ني را با كمي فاصله از خودشون درست كنن.
16 شهريور 1390

آهنگ هايي براي لالايي من!

سلام به همه! حتما يادتونه كه من چند روزه به دليل همون گلاب به روتون ها ناراحتم. تازه واكسن هم كه زدم، بيشتر ناراحتم و تلافيش را سر بابايي و ماماني در ميارم، چجوري؟ معلومه با سر و صدا و بيخوابي! اما اين بابايي ناقلا يه سري از بهترين آهنگهاي مورد علاقه من رو پيدا كرده، تا برام ميذاره، زود احساساتي ميشم و به خواب عميق ميرم. البته آدم بزرگها از اين آهنگها چيزي نمي فهمن، چون ني ني نيستن. ولي اين بابايي ناقلا بالاخره نقطه ضعف منو پيدا كرد. الانم تو خواب نازم!   ...
11 شهريور 1390

پدر آزاري هاي من!

سلام به همه! چند روزه كه يه كار جديد ياد گرفتم، خيلي انجام دادنش كيف ميده! يه نوع پدر آزاري جديده كه خودم كشف كردم و در تلافي واكسنهايي كه بهم زدن رو بابايي اجرا ميكنم! روش كارم ساده هستش، هر وقت ميرم بغل بابايي يه جاي مناسب را پيدا ميكنم بعد شروع ميكنم به ناخن كشيدن، آخ كه چه كيفي ميده! شنيدم بابايي به ماماني ميگفت وقتي محيا را بغل ميكنم، همه جاي دست و پام مورمور ميشه، البته من نميدونم مور مور چيه ولي معلومه كه حسابي روش جواب داده! شايد مثل واكسن زدنه! منم ديگه! محيا كوچولوي بابايي و ماماني  
9 شهريور 1390

واي كه چقدر درد داشت!

سلام به همه! چه سلامي،سلامي پر از درد واكسن بالاخره صبح ماماني و بابايي، منو بردن مركز بهداشت. از اول صبح خواب آلود بودم.ميون خواب و بيداري اول منو گذاشتن تو ترازو و وزنم كردن، بعد قدم رو اندازه زدن. بعد منو بردن يه اتاف ديگه. هنور تو خواب و بيداري بودم كه احساس كردم  بابايي به سرعت از اتاق بيرون رفت و من و ماماني رو تنها گذاشت. تو فكر رفتن بابا بودم كه اول يه مزه تلخ تو دهانم حس كردم و بلافاصله سوزش دردناكي تو پاي چپم و تا اومدم داد و هوار رو شروع كنم سوزش دردناك ديگه اي تو پاي راستم ... . من از ته دل گريه سوزناكي مي كردم و ماماني دلداريم مي داد كه سر و كله بابايي پيدا شد. فهميدم  روح لطيف بابايي تحمل ديدن درد منو نداشت و ما...
6 شهريور 1390

هر كي منو دوست داره دعا كنه!

سلام به همه! امروز تو خواب و بيداري شنيدم ماماني ميگه فردا بايد واكسن دوماهگي محيا را بزنيم، منظورشو نفهميدم ولي نگراني ماماني را كه ديدم، يه كم ترسيدم. آخه ماماني گفت كه شنيده ني ني ها بعد اين واكسن خيلي اذيت ميشن و خيلي هم اذيت ميكنن! خدايا دوباره اين ماماني و بابايي چه بلايي ميخوان سرم بيارن؟ هر كي منو دوست داره برن دعا كنه. انشالله تو واكسن خودتون جبران ميكنم!  
5 شهريور 1390

بابايي در راه آزمايشگاه!

سلام به همه! هر چي من ميگم چيزيم نيست، علت اين شيرينكاري هام فقط پوشك خوبه، اين بابايي و ماماني گوش نميدن. دكترم گفت براي اطمينان يه آزمايش كوچولو هم بدم، امروز هم اول صبح نمونه هاي تر و تازه را دادم بابايي كه سريع برسونه آزمايشگاه و خيالش راحت بشه! اينم از كارهاي امروز! بالاخره منم بايد تلافي كاراي بابايي و ماماني را در بيارم ديگه.
4 شهريور 1390

روزه هاي كله مورچه اي من!

سلام به همه! چند وقته كه كارهاي بابايي تغيير كرده، مثلا از غروب شروع به خوردن ميكنه تا نزديك صبح! بعدش از صبح هيچي نميخوره تا غروب! كلي تحقيقات  كردم تا فهميدم امسال اولين ماه رمضون عمر منه و من از امسال مهمون كوچولوي سفره افطار بابايي و ماماني شدم، امسال منم پابه پاي بابايي روزه گرفتم البته از نوع كله مورچه اي يعني بايد ساعت به ساعت افطار كنم، بعدم غروب كه ميشه همگي ميشينيم پاي سفره افطار، يه سفره خودموني. موقع افطار براي سلامتي همه ني ني ها و ماماني و بابايي شون دعا ميكنم.
3 شهريور 1390

ممنوع الپمپرز!

سلام به همه! ديدين بالاخره بابايي كار خودشو كرد؟از امروز ماماني و بابايي منو ممنوع الپمپرز كردن! ميگن اين پوشكهاي پمپرز از بس كه نرم و لطيفن ني ني ها بيشتر دوست دارن توش فعاليتهاي شكمي كنن! بخصوص كه شكم من پر كاري هم پيدا كرده! بالاخره هم امروز ديدم بابايي با يك بسته پوشك مبارك اومد خونه! اي بابايي ناقلا! البته اينها هم بد نيستن ولي پمپرز و مولفيكس چيز ديگه اي بودن! حالا بابايي برام شرط گذاشته كه اگه زودتر خوب بشم دوباره پوشكهاي خودمو بهم پس ميده! خدايا دعا ميكنم همه ني ني هايي كه ناراحتي دارن هرچي زودتر خوب بشن.
2 شهريور 1390

ادامه گلابها!

سلام به همه! به اين بابايي ميگم، آخه بابايي دست خودم كه نيست، شما اين بلا رو سرم آورديد، چند روزه زندگي و نظم كارم ريخته بهم، همش هم تقصير بابايي و مامانيه، آخه يكي نيست كه بهشون بگه شما كه تجربه نداريد چرا بي احتياطي ميكنيد؟ يه وقت ديدي يه بلايي سرم اورديد ها! از ما گفتن. حالا پيش چندتا دكتر هم رفتيم، اين دكترها هم فقط بلدن دل ما ني ني ها را محكم فشار بدن و بگن چيزي نيست خودش خوب ميشه! يكيشون تازه تو گوشم رو هم نگاه كرد و گفت چيزي نيست! كاشكي زبونم را ميفهميديد كه خودم دردم را توضيح بدم، شايد بهتر ميتونستيد مداوام كنيد، البته با اين استعدادهايي كه من تو آدم بزرگها ميبينم اونم بعيده! ببخشيدا! راستي دكتر بهم زينك سولفات داد، اگه نظري ...
2 شهريور 1390

گلاب به روتون!

سلام به همه! والا چي بگم؟ اصلا بگم يا نگم؟ والا چند روزه روم به ديوار، گلاب به روتون، توليدات شكمم سبز سبز شده و روزي هزار بار هم تعويض لازم ميشم! نميدونم از گرما بوده؟ از سرما بوده؟ از بوسه هاي وكيومي علاقه مندانم بوده؟ از چي بوده...؟ بابايي و ماماني خيلي نگرانم شدن، خودمم هم يه كم اذيت ميشم، البته وقتي قيافه بابايي را ميبينم كه حساب ميكنه هر بار تعويض 300 تومن براش آب ميخوره بيشتر شرمنده ميشم! چندتا هم دكتر رفتيم كه بعدا نتيجه اش براتون ميگم! فعلا بايد تعويض بشم! با اجازه
2 شهريور 1390