بازگشت از سفر!
سلام به همه!
ما رفتيم و اومديم! يه سفر دوهفته اي به سرزمين پدري و مادري، جاي شما خالي،
سفر خوبي بود و ملالي نبود جز دوري دوستاي گلم!
تو اين سفر حسابي با خانواده و فاميل بابايي و ماماني آشنا شدم، من كه از يك ماهگي تا حالا فاميل را نديده بودم و ازشون دور بودم
تازه فهميدم كه چقدر منو دوست دارن، اينقدر كه ماماني و بابايي دارن بهم حسودي ميكنن!
بابايي ميگه قبلا تو فاميل كلي ما رو تحويل ميگرفتن ولي الان خونه هركي ميريم محيا رو ميگيرن و ميرن! كسي ديگه سراغ ما رو نميگيره!
منم كه ميديدم اينقده مورد توجه همه هستم، تو اين دوهفته كلي استعدادهام شكوفا شد و كارهاي خارق العاده اي رو شروع كردم!
بابايي ميگه اينها ژنهاي نهفته اي بودن كه به محض ورود محيا به سرزمين پدري و مادري فعال شدن!
مهمترين كارهايي كه شروع كردم خوشحالي با جيغ و داد زدن در خانه پدري! و شروع يك نوع راه رفتن ابتدايي در خانه مادري! بود.
راستي اولش كه ميخواستيم بريم، ماماني ميگفت تو اين سفر بجز حريره، چيز جديدي نديم محيا بخوره،
ولي در خانه پدري و مادري فضاي باز غذايي-امنيتي برقرار بود و آزادي كامل! منم كه ني ني آزادي نديده و بي جنبه!
همه چي خوردم بجز همون حريره! عجب صفايي داشت! خلاصه تو اين 15 روز كلي تجربه كسب كردم،
چندتا عكس هم به عنوان سوغاتي سفر براتون ميذارم، اميدوارم خوشمزه باشه و خوشتون بياد!