محيا کوچولومحيا کوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره
امیرنیکان کوچولوامیرنیکان کوچولو، تا این لحظه: 7 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره
پسرعمه پوریاپسرعمه پوریا، تا این لحظه: 7 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره
دخترخاله سارینادخترخاله سارینا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره

فرشته اي بنام محیا

رسيده بود بلايي، وليكن گذشت!

1391/9/13 22:57
نویسنده : محیا کوچولو
1,003 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه!

من جديدا ياد گرفتم بپرم حالا از روي مبل و ميز و پله شده تا جوي آب و جدول و ... هرجايي كه اختلاف سطح داشته باشه.

امروز با بابايي رقته بوديم نون بخريم كه دم در يه لحظه بابايي دست منو كشيد كه بريم تو نونوايي و نون رو تحويل بگيريم، اما

يهو دستم يه صدايي داد و جيغ من به آسمون رفت!

بله، به همين سادگي مچ دستم از جا دررفت و تا رفتيم بيمارستان و عكس گرفتيم و آقا دكتره دستمو جا انداخت كلي گريه زاري كردم!

البته اولش يه دكتر ديگه گفت شكسته و بايد گچ بگيريد! كه ماماني و بابايي كلا شوك شدن ولي خدا رو شكر يه دررفتگي كوچولو

بود كه به خير گذشت. بازم خدا روشكر كه اين بابايي كلا دستمو از جا نكند!

آخه بابايي اين دست ظريف منو كه تو دستت ميگيري اينقده نكش، همش چندتا استخون و غضروف ظريف و نازنازيه، ببين!

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

فریبا
14 آذر 91 2:17
آخه ما چی کار کنیم از دست این مامان و بابای تو!... الهی که بلا ازت دور باشه عزیزم... خیلی خیلی مواظب خودت باش
مامان نازی
14 آذر 91 11:16
سلام عزیزم.کیانا توی مسابقه شرکت کرده ممنون میشم اگه رای بدید و این امکان هست که 2تا رای بدید و کد عکس کیانا 57 و سایت مسابقه http://ninimod.niniweblog.com/post24.php
مامان کورش
14 آذر 91 12:14
خاله فدات بشه چی شدی؟ از دست بابایی نمیدونه ما یه دخمل ناز نازی داریم باید خیلی حواسش جمع باشه محیا جون امیدوارم زود زود خوب بشی
مامان پوريا پهلووون كوچولو
14 آذر 91 23:36
عزيزمي خاله جووون بلا بدور وان يكاد الذين .........
مادر کوثر
15 آذر 91 8:30
وااااااااااایییییییییی خداروشکر که رفع شده.. بابایی و مامانی برای ناز دخترتون صدقه بدید/// منم گاهی وقتا که دست های کوثر تو دستمه و یهو میخواد بیوفته و مثلا میخوام نگهش دارم با خودم میگم نکنه دستش چیزی بشه!!!!
اعظم مامان آوین
15 آذر 91 21:22
دورت بگردم خاله آخه چرا این اتفاقها برات می افته .مامانی تورو خدا بیشتر مواظب گل دختری باش.ایشالا همیشه سلامت باشی .
عاشق باران
15 آذر 91 23:13
این بابایی ها کلا زورشون زیاده... آخه دست این بچه ها ظریفه یه کم یواش تر... شما از تجربه ی ما استفاده نکردید؟
مامان سهند و سپهر
16 آذر 91 23:06
هي واي من ! بگو ماماني بابايي برات يه اسفند تپل دود كنن محيا جوني.
میترا
17 آذر 91 2:06
اوخی دست کوچولوش رو نگاه. منم وقتی کوچیک بودم تا یه نفر دستم رو یه کم میکشید در میرفت. تا اینکه یه دکتر گفت یه مدت باید گچ بگیرن تا خوب بشه.
رادین
17 آذر 91 20:30
آخ آخ امان از دست این مامان باباهای بی تجربه.می بینی محیا چه کارایی که به سرمون نمیارن.من که دیگه کلا ازشون قطع امید کردم.اینجوری برا خودشونم بهتره، آره بنده خداها کمتر شرمندمون می شن. یادته اون دنیا یه حرفی بین بچه ها رایج بود که می گفتن اونور که رفتی جونتو سفت بچسب، مامان باباتو بد نکن
ملی مامان میکاییل
23 آذر 91 7:31
امان از بابای تو محیا جونی که یا می بردت نزدیک لوستر دستت می سوزه حالا هم که دستت رو کشیده قوربرونه اون استخونای کوچولوت برم اما واقعا تلنگره خوبی بود به من که دستته این بچه ها رو آروم تر بکشیم اینها رو باید مثل چینی باهاشون برخورد کرد
مامان تارا و باربد
24 آذر 91 8:46
وای خدای من وقتی خوندم ترسیدم خدا خودش مراقب همه بچه های معصومه ولی امان از بی احتیاطی بزرگترا خدا رو شکر به خیر گذشت
مامان نیایش
25 آذر 91 11:26
ای وای تو رو خدا بیشتر مراقب باشید اون از اون کرچک خوردنت که کلی ما رو ترسوندی اینم حالا براش صدقه بدبد حتما
مامانی آوینا
26 آذر 91 1:05
آخی عزیزمبمیرم که دردت گرفت بابایی بیشتر مواظب باش خوب خدارو شکر که به خیر گذشت
((ف))
10 دی 91 18:57
اونوقت می گن چرا مامان باباهاتون رو میذارین خانه سالمنداننمیگن وقتی کوچیکیم چه بلاها که سرمون نمیارن شوخی می کنم...مواظب فرشته کوچولوتون باشید