روياي نوزده ماهگي!
سلام به همه!
ما هنوز داريم با بيماري كلنجار ميريم و ببخشيد كه نتونستيم بيايم بهتون سربزنيم، گفتيم شايد واگير كنيد!
دوستي يعني همين ديگه! آخه اگه بيايم يه نظر بذاريم و شما اونو تاييد كرديد و سرما خورديد، ما خودمونو مسوول ميدونيم!
تو همين بل بشوي مسافرت و سرماخوردگي، نوزده ماهگي هم تموم شد.
اين ماه هم خيلي كارهاي جديد و حرفهاي جديدتر ياد گرفتم. دايره لغاتم اينقده وسيع شده كه ديگه حساب كلمه هايي كه
ميگم از دست ماماني و بابايي در رفته.
تو اين مسافرت ديگه تقريبا با همه فاميل روابط حسنه اي برقرار كردم و ديگه از غريبي كردن خبري نبود.
مثلا با بابابزرگهام خيلي دوست شدم و حتي بابابزرگ اراكي را با خودمون چند روز اورديم خونه!
و از روزي هم كه رفته چندبار سراغشو گرفتم!
حالا هر كي رو بخوام صدا كنم اينقده ميگم بيا بيا بيا، وقتي هم بياد اينقده ميگم بشين بشين بشين تا طرف كلا از كار خودش بيخيال ميشه!
وقتي جلوي مغازههاي لباس فروشي ميريم، ياد گرفتم به هر لباسي با يه لحن خنده داري ميگم «قشنگ»! «قرمز»!
جمع كردن سفره و بردن وسايل تو آشپزخونه شده مهمترين وظيفه اين روزهاي من تو خونه!
بجز كلمه هاي زيادي كه ميتونم درست بگم بعضي كلمه هايي كه حرفهاي پ ش س ژ دارن رو خيلي خنده دار ميگم!
مثلا آبابونه (آشپزخونه) و غ غم (شلغم)! و ...
با لحن خيلي شيريني هر كي از در بياد تو ميگم «دلام» (سلام)!
هركي ازم بپرسه چطوري؟ ميگم «ووبم» (خوبم)!
هرچي بهم بدن يا ازم بگيرن من ميگم «ممنون»! يا جديدا ميگم «مرسي»!
تو مكالمه هاي تلفني خيلي پيشرفت كردم!
جديدا كلمه هاي چند بخشي و بعضي جمله هاي دو كلمه اي رو ميگم!
مثلا با اومدن صداي زنگ خونه، موبايل، تلفن يا صداي اس ام اس زود ميگم «كي بود؟»
وقتي ماماني يا بابايي جايي برن ميگم «الان مياد»!
وقتي به كسي ميگم بيا، تا مياد پيشم ميگم «اومدي؟»!
وقتي يه برنامه تلويزيون تموم ميشه ميگم «تموم شد»!
فعل هاي اول شخص و دوم شخص و سوم شخص رو براي بعضي فعلها ميگم كه باعث حيرت ماماني و بابايي ميشه!
مثل اومدم، اومدي يا اومد!
از 54 كارت بن بن بن بيشتر از 30 تا رو ميشناسم و با علاقه زيادي ميخوام بيشتر ياد بگيرم!
به طور شگفت انگيزي شلوغ كار شدم و خرابكاريهاي زيادي رو تو خونه به ثبت رسوندم كه آخرين مواردش پاره
كردن چندتا از برگه هاي امتحان بابايي بوده كه حسابي از اين كار حرصش درومد!
ماماني و بابايي شونصد تا برگه امتحاني دارن كه از دست من نميدونن چجوي بايد صحيح كنن!
بهرحال اين روزها من دارم حسابي تو خونه فرمانروايي ميكنم و هركاري دلم بخواد ميكنم و كسي هم جلودارم نيست.
فقط اين مريضي دست از سرمون برداره ايشالله فعالتر هم ميشم!
اينم دو سه تا از آخرين عكساي اين ماه! از بس هوا سرده دلمون گرفت گفتيم با تريپ تابستوني عكس بگيريم!