محيا کوچولومحيا کوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره
امیرنیکان کوچولوامیرنیکان کوچولو، تا این لحظه: 7 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره
پسرعمه پوریاپسرعمه پوریا، تا این لحظه: 7 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره
دخترخاله سارینادخترخاله سارینا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

فرشته اي بنام محیا

تنهايي

سلام به همه من از ديروز يه احساس غريبي پيدا كردم، بابايي از صبح غيبش زده بود، اينقده دير اومد كه ديگه نميشناختمش! كلي غريبي كردم و خجالت كشيدم تا يادم اومد اين همون بابايي خودمونه! امروزم ماماني از صبح نبود، من و بابايي تنها بوديم، بعدش كه ماماني اومد هم يه كم غريبي كردم، ماماني و بابايي ميگفتن از امروز كه ما رفتيم سر كلاس و محيا تنها بوده، شخصيتش عوض شده! آخه يكي نيست به اين ماماني و بابايي بگه، شما منو تنها گذاشتين و رفتين، شخصيت شما عوض شده كه ديگه پيش من نمي مونيد، من كه همون ني ني كوچولوتون هستم! ماماني ، بابايي! من دوست دارم هميشه پيشم باشيد و تغيير شخصيت نديد!
10 مهر 1390

77/7/7

سلام به همه بخصوص متولدين 77/7/7 من دوتا عموي مهربون دارم كه علاوه بر دو قلو بودن، متولد 77/7/7 هستن. يعني جشنواره 7 دارن تو تاريخ تولدشون، اونهم از نوع بدون هماهنگي و تنظيم نشده! امروزم تولدشونه و ميدونم كه خيلي منو دوست دارن و حسرت دارن منو بغل كنن و لپاي هلويي مو ببوسن! البته بابايي خيلي بهشون حسودي ميكنه، ميگه من با اين سن و سال عمو نشدم، اما اين دوقلوها هيچي نشده، شدن عموهاي محيا كوچولو، عموهاي نازنين روز تولدتونو تبريك ميگم، ايشالله هميشه مايه افتخار من و فاميل باشين. ديدار من و عمو محمد و عموهاي دوقلو احمدرضا و حميدرضا در اولين روز زندگي من ...
7 مهر 1390

من آتيه ندارم؟

سلام به همه اون دنيا كه بودم با ني ني هاي اونجا كه تو نوبت بودن كه بيان اين دنيا، زياد صحبت مي كرديم و تجربه هاي خودمون رو در اختيار هم ميذاشتيم. اونجا يه ني ني ميگفت كه شنيده هر ني ني اي كه پاشو بذاره تو دنيا، به محض ورود يه چيزي به اسم آتيه بهش ميدن! ميگفت شنيده آتيه يعني يه حساب شخصي، حساب يعني چي؟ يعني يه چيزيه كه توش پول گذاشتن كه وقتي ني ني ها بزرگ ميشن، هيچ مشكلي نداشته باشن. البته تو اون جمع كسي نفهميد آتيه، حساب، پول و مشكل يعني چي؟! ولي الان كه من به دنيا اومدم، بابايي ميگه من آتيه ندارم! خدايا نگران شدم، نكنه نداشتن آتيه چيز خطرناكي باشه! يكي به من بگه من آتيه مو از كي بگيرم؟ ...
5 مهر 1390

وقتي ماماني مچ گيري ميكنه!

سلام به همه! واقعا در مورد اين عكسي كه ماماني از من و بابايي گرفته ميشه يه كتاب نوشت، باور كنيد يا نكنيد اتفاقيه كه براي بابايي زياد پيش مياد! خيلي حرف و نكته داره، البته هر كسي خودش ميتونه نكاتش را بفهمه، پس در موردش توضيحي نميدم، فقط يه سوال: شما فكر مي كنيد بابايي منو خواب كرده يا من بابايي را؟ ...
5 مهر 1390

محيا مولتي ويتامين بابا!

سلام به همه! من امروز ٨٠ روزم تموم شد و يه خانم باشخصيت و باكمالات شدم. حيف كه وقت نميشه هر روز براتون خاطره هامو بگم. البته بابايي هر روز چند دقيقه فيلم ازم ميگيره و اتفاق هاي زندگي سه نفره مونو توش ميگه. قراره يه فيلم خيلي خوشگل هم براي وبلاگم آماده كنه، صبح ها بابايي بهم ويتامين ميده، منم اينقده كه طعمشو دوست دارم كلي حركات تشكر آميز براش انجام ميدم، بابايي بهم ميگه تو مولتي ويتامين بابايي! ميترسم آخرش اين بابايي منو بخوره!
5 مهر 1390

من كجا بودم؟

سلام به همه ماماني ها و بابايي هاي مهربون! ببخشيد كه خيلي وقته نبودم، اما كجا بودم؟ راستش رفته بودم كه بيام! رفته بودم به سرزمين مادري، ماماني ميگفت بايد ني ني كوچولوي ما اونجا به اين دنيا بياد، منم كه خيلي دختر خوبي ام قبول كردم و مدتي ماماني و بابايي را بردم اصفهان، تا اونجا با خيال راحت به دنيا بيام. از وقتي هم كه رفتيم اونجا ماماني و بابايي همش تو هيجان و استرس و انتظار بودن، ديگه همه كارهاشونو تعطيل كرده بودن و نشسته بودن كه من كي ميام! هرچي ميگم بابا بريد دنبال كار و زندگي تون، من خودم هر وقت وقتش بشه ميام، كسي گوش نميده كه! بگذريم، بالاخره وقت بزرگترين اتفاق و شيرين ترين لحظه زندگي ماماني و بابايي رسيد و من از راه رسيدم،...
5 مهر 1390

فرشته حقيقت

سلام به همه و سلامي مخصوص به فرشته اي به نام حقيقت! تا حالا فكر مي كردم فرشته ها فقط تو اون دنيا هستن و وقتي ميام تو دنياي شما ديگه خبري از فرشته ها نيست، اما من اولين لحظه ورودم به دنياي شما رو با كمك يك فرشته تجربه كردم، يه فرشته خوب به نام حقيقت، يه خانم دكتر مهربون بنام فرشته حقيقت! ميخواستم يه تشكر درست و حسابي ازتون بكنم خانم فرشته! ديدم ميتونم با يه پست اختصاصي اين كارو انجام بدم، از خدا ميخوام هميشه تو كار و زندگي موفق باشيد و بتونيد به ني ني هاي كوچولو كمك كنيد زندگي تو اين دنيا رو خوب و سالم شروع كنن. راستي بابايي هم براتون يه شعر گفته بود كه اينجا مينويسم تا فراموشش نكنم: «ما در پي حقيقتيم و حقيقت فرشته اي است ...
5 مهر 1390